مؤنث ملتحم. رجوع به ملتحم شود. - نسج ملتحمه، نسجی است که برای ارتباط و اتصال دیگر نسجها و اعضای بدن به کار می رود و در حقیقت رابط بین سایر بافتهاست و فاصله اعضا و انساج دیگر را پر می کند. سلولهای اصلی این نسج ستاره ای شکلند و به وسیلۀ استطاله های سیتوپلاسمی به یکدیگر مربوط می باشند. در فاصله بین سلولهای این بافت مایع بین سلولی قرار دارد که گلبولهای سفید در آن شناور هستند. این مایع بین سلولی همان لنف است که رابط بین خون و سایر نسجهاست. در فواصل بین سلولهای اصلی بافت ملتحمه دو قسم الیاف گوناگون وجود دارد: اول الیاف پیوندی که دسته های مواجی مثل دم اسب را تشکیل می دهند و قطعه قطعه به هم متصلند. همین الیاف هستند که پس از جوشاندن به ژلاتین تبدیل می شوند و تانن (که در مازو به مقدار فراوان وجود دارد) سبب جلوگیری از فساد آنها می شود و مهمترین قسمت چرم راهمین الیاف تشکیل می دهند. دوم الیاف قابل ارتجاع (کش دار) که منفرد و منشعبند. این دو قسم الیاف از هر طرف یکدیگر را تلاقی می کنند. گاه در نسج ملتحمه سلولهای حاوی مواد چربی مشاهده می گردد که اگر تعداد آنها زیاد و مجتمع شود بافت چربی را تشکیل می دهند. بافت چربی عایق حرارت است و بدین جهت از سرد شدن بدن جلوگیری می کند و بعلاوه سبب کم شدن وزن مخصوص جانوران (مانند پستانداران دریایی) می شود، طبقۀ اول بیرونی که مماس هواست از هفت طبقات چشم که صور و اشکال که دیده می شود اول در آن می افتد. (غیاث) (آنندراج). طبقه ای از طبقات هفتگانه چشم و آن حجابی غضروفی سخت است که مختلط به عضلۀ حرکت مقله باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پردۀ مخاطی و نازک و صاف و شفاف که سطح عمقی پلکها و قسمت قدامی کرۀ چشم را می پوشاند. پردۀ ملتحمه پس از پوشاندن قسمت قدامی کرۀ چشم در حدود استوای کرۀ چشم به روی خود منعطف گردیده و به طرف جلو متوجه می شود و بر سطح خلفی پلکها گسترده می گردد و تا کنار آزاد آنها ادامه پیدا می کند و بدین جهت برای آن سه قسمت می توان قائل شد: 1- ملتحمۀ پلک که پرده ای است نازک و شفاف و قرمزرنگ که مجاور تارس (تیغۀ لیفی که ضخامت پلک را به وجود آورده است) و عضلۀ پلکی است و دارای چینهایی است که به عضلۀ پلکی چسبندگی مختصری دارد، ولی قسمتی از ملتحمه که مجاور با تارس است به آن کاملا ملصق است. پردۀ ملتحمه در امتداد کنار آزاد پلکها تبدیل به پوست می شود. 2- ملتحمۀ بن بست، پردۀ ملتحمه پس از پوشاندن سطح عمقی پلکها به طرف سطح قدامی کرۀ چشم متوجه می شود و بدین ترتیب بن بست مدوری تشکیل می شود به نام بن بست چشمی ملتحمه ای و یا چشمی پلکی فاصله این بن بست تا محیط قرنیه در نقاط مختلف متفاوت است. در طرف بالا یازده میلیمتر و در طرف پایین نه میلیمتر و در طرف داخل هشت میلیمتر و در طرف خارج چهارده میلیمتر است. 3- ملتحمۀ چشم که دنبال ملتحمۀ بن بست قرار داردو قسمت قدامی صلبیه و تمام قرنیه را مفروش می سازد. قسمت قدامی صلبیه که خود به وسیلۀ کپسول تنون پوشیده شده از پردۀ ملتحمه به توسط نسج سلولی سستی مجزاست و در حدود 3 میلیمتر دراطراف قرنیۀ این نسج از بین رفته و از آن به بعد ملتحمه و کپسول تنون کاملاً به یکدیگر می چسبند. آن قسمت از ملتحمه که روی قرنیه را مفروش می سازد همان طبقۀ پوششی قدامی قرنیه است. در ضخامت پردۀ ملتحمه عروق و اعصاب چشمی قرار دارند. و به هر دو معنی رجوع به فرهنگ فارسی معین شود
مؤنث ملتحم. رجوع به ملتحم شود. - نسج ملتحمه، نسجی است که برای ارتباط و اتصال دیگر نسجها و اعضای بدن به کار می رود و در حقیقت رابط بین سایر بافتهاست و فاصله اعضا و انساج دیگر را پر می کند. سلولهای اصلی این نسج ستاره ای شکلند و به وسیلۀ استطاله های سیتوپلاسمی به یکدیگر مربوط می باشند. در فاصله بین سلولهای این بافت مایع بین سلولی قرار دارد که گلبولهای سفید در آن شناور هستند. این مایع بین سلولی همان لنف است که رابط بین خون و سایر نسجهاست. در فواصل بین سلولهای اصلی بافت ملتحمه دو قسم الیاف گوناگون وجود دارد: اول الیاف پیوندی که دسته های مواجی مثل دم اسب را تشکیل می دهند و قطعه قطعه به هم متصلند. همین الیاف هستند که پس از جوشاندن به ژلاتین تبدیل می شوند و تانن (که در مازو به مقدار فراوان وجود دارد) سبب جلوگیری از فساد آنها می شود و مهمترین قسمت چرم راهمین الیاف تشکیل می دهند. دوم الیاف قابل ارتجاع (کش دار) که منفرد و منشعبند. این دو قسم الیاف از هر طرف یکدیگر را تلاقی می کنند. گاه در نسج ملتحمه سلولهای حاوی مواد چربی مشاهده می گردد که اگر تعداد آنها زیاد و مجتمع شود بافت چربی را تشکیل می دهند. بافت چربی عایق حرارت است و بدین جهت از سرد شدن بدن جلوگیری می کند و بعلاوه سبب کم شدن وزن مخصوص جانوران (مانند پستانداران دریایی) می شود، طبقۀ اول بیرونی که مماس هواست از هفت طبقات چشم که صور و اشکال که دیده می شود اول در آن می افتد. (غیاث) (آنندراج). طبقه ای از طبقات هفتگانه چشم و آن حجابی غضروفی سخت است که مختلط به عضلۀ حرکت مقله باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پردۀ مخاطی و نازک و صاف و شفاف که سطح عمقی پلکها و قسمت قدامی کرۀ چشم را می پوشاند. پردۀ ملتحمه پس از پوشاندن قسمت قدامی کرۀ چشم در حدود استوای کرۀ چشم به روی خود منعطف گردیده و به طرف جلو متوجه می شود و بر سطح خلفی پلکها گسترده می گردد و تا کنار آزاد آنها ادامه پیدا می کند و بدین جهت برای آن سه قسمت می توان قائل شد: 1- ملتحمۀ پلک که پرده ای است نازک و شفاف و قرمزرنگ که مجاور تارس (تیغۀ لیفی که ضخامت پلک را به وجود آورده است) و عضلۀ پلکی است و دارای چینهایی است که به عضلۀ پلکی چسبندگی مختصری دارد، ولی قسمتی از ملتحمه که مجاور با تارس است به آن کاملا ملصق است. پردۀ ملتحمه در امتداد کنار آزاد پلکها تبدیل به پوست می شود. 2- ملتحمۀ بن بست، پردۀ ملتحمه پس از پوشاندن سطح عمقی پلکها به طرف سطح قدامی کرۀ چشم متوجه می شود و بدین ترتیب بن بست مدوری تشکیل می شود به نام بن بست چشمی ملتحمه ای و یا چشمی پلکی فاصله این بن بست تا محیط قرنیه در نقاط مختلف متفاوت است. در طرف بالا یازده میلیمتر و در طرف پایین نه میلیمتر و در طرف داخل هشت میلیمتر و در طرف خارج چهارده میلیمتر است. 3- ملتحمۀ چشم که دنبال ملتحمۀ بن بست قرار داردو قسمت قدامی صلبیه و تمام قرنیه را مفروش می سازد. قسمت قدامی صلبیه که خود به وسیلۀ کپسول تنون پوشیده شده از پردۀ ملتحمه به توسط نسج سلولی سستی مجزاست و در حدود 3 میلیمتر دراطراف قرنیۀ این نسج از بین رفته و از آن به بعد ملتحمه و کپسول تنون کاملاً به یکدیگر می چسبند. آن قسمت از ملتحمه که روی قرنیه را مفروش می سازد همان طبقۀ پوششی قدامی قرنیه است. در ضخامت پردۀ ملتحمه عروق و اعصاب چشمی قرار دارند. و به هر دو معنی رجوع به فرهنگ فارسی معین شود
ملتحمه در فارسی مونث ملتحم: کبدیده، جوش خورده، بافاب (لنف)، برونلایه در چشم پلک مونث ملتحم. یا نسج ملتحمه نسجی که جهت ارتباط و اتصال دیگر انساج و اعضای بدن بکار میرود و در حقیقت رابط بین سایر بافتها میباشد و فاصله عضوها و انساج دیگر را پر میکند. سلولهای اصلی این نسج ستاره یی شکلند و بوسیله استطاله های سیتوپلاسمی بیکدیگر مربوط میباشند. در فاصله بین سلولهای این بافت مایع بین سلولی قرار دارد که در آن گلبولهای سفید شناورند. این مایع بین سلولی همان لنف است که رابط بین خون و سایر انساج است. در فواصل بین سلولهای اصلی بافت ملتحمه دو قسم الیاف مختلف وجود دارد: اول الیاف پیوندی که تشکیل دسته های مواجی مثل دم ناسب را میدهند و قطعه قطعه بهم متصلند. همین الیاف هستندکه پس از جوشاندن مبدل به ژلاتین میشوند و تانن (که در مازو بمقدار فراوان وجود دارد) سبب جلوگیری از فساد آنها میشود و مهمترین قسمت چرم همین الیافند. دوم الیاف مرتجع (کش دار) که منفرد و منشعبند. این دو قسم الیاف از هر طرف یکدیگر را تلاقی میکنند. گاه در نسج ملتحمه سلولهایی حاوی مواد چربی دیده میشود که اگر تعدادشان زیاد و مجتمع شوند بافت چربی را بوجود میاورند. بافت چربی عایق حرارت است و مانع سرد شدن بدن میگردد و بعلاوه سبب کم شدن وزن مخصوص نسبی جانوران میشود (مانند پستانداران بحری)، پرده ای مخاطی و نازک و صاف و شفاف که سطح عمقی پلکها و قسمت قدامی کره چشم را میپوشاند. پرده ملتحمه پس از پوشاندن قسمت قدامی کره چشم در حدود استوای کره چشم بروی خود منعطف شده و بطرف جلو متوجه میگردد و سطح خلفی پلکها را مفروش میسازد و تا کنار آزاد آنها ادامه پیدا میکند. لذا برای آن سه قسمت قایل شد: ملتحمه پلک که پرده ایست نازک و شفاف و قرمز رنگ که مجاور تارس (تیغه لیفی که ضخامت پلک را بوجود آورده است) و عضله پلکی است ودارای چین هایی است که بعضله پلکی چسبندگی مختصری دارد ولی قسمتی از ملتحمه که مجاور با تارس است بان کاملا ملصق است. پرده ملتحمه در امتداد کنار آزاد پلکها تبدیل به پوست میشود، ملتحمه بن بست - پرده ملتحمه پس از پوشاندن سطح عمقی پلکها بطرف سطح قدامی کره چشم متوجه میشود و بدین ترتیب بن بست مدوری تشکیل میشود بنام بن بست چشمی ملتحمه یی و یا چشمی پلکی فاصله این بن بست تا محیط قرنیه در نقاط مختلف متفاوت است. در طرف بالا یازده میلیمتر و در طرف پایین نه میلیمتر و در طرف داخل هشت میلیمتر و در طرف خارج چهارده میلیمتر است، ملتحمه چشم که دنبال ملتحمه بن بست قرار دارد و قسمت قدامی صلبیه و تمام قرنیه را مفروش میسازد. قسمت قدامی صلبیه که خود بوسیله کپسول تنون پوشیده شده از پرده ملتحمه بتوسط نسج سلولی سستی مجزا است و در حدود 3 میلیمتر در اطراف قرنیه این نسج از بین رفته و از آن ببعد ملتحمه و کپسول تنون کاملا بیکدیگر میچسبند. آن قسمت از ملتحمه که روی قرنیه را مفروش میسازد همان طبقه پوششی قدامی قرنیه است. در ضخامت پرده ملتحمه عروق و اعصاب چشمی قرار دارند
ملتحمه در فارسی مونث ملتحم: کبدیده، جوش خورده، بافاب (لنف)، برونلایه در چشم پلک مونث ملتحم. یا نسج ملتحمه نسجی که جهت ارتباط و اتصال دیگر انساج و اعضای بدن بکار میرود و در حقیقت رابط بین سایر بافتها میباشد و فاصله عضوها و انساج دیگر را پر میکند. سلولهای اصلی این نسج ستاره یی شکلند و بوسیله استطاله های سیتوپلاسمی بیکدیگر مربوط میباشند. در فاصله بین سلولهای این بافت مایع بین سلولی قرار دارد که در آن گلبولهای سفید شناورند. این مایع بین سلولی همان لنف است که رابط بین خون و سایر انساج است. در فواصل بین سلولهای اصلی بافت ملتحمه دو قسم الیاف مختلف وجود دارد: اول الیاف پیوندی که تشکیل دسته های مواجی مثل دم ناسب را میدهند و قطعه قطعه بهم متصلند. همین الیاف هستندکه پس از جوشاندن مبدل به ژلاتین میشوند و تانن (که در مازو بمقدار فراوان وجود دارد) سبب جلوگیری از فساد آنها میشود و مهمترین قسمت چرم همین الیافند. دوم الیاف مرتجع (کش دار) که منفرد و منشعبند. این دو قسم الیاف از هر طرف یکدیگر را تلاقی میکنند. گاه در نسج ملتحمه سلولهایی حاوی مواد چربی دیده میشود که اگر تعدادشان زیاد و مجتمع شوند بافت چربی را بوجود میاورند. بافت چربی عایق حرارت است و مانع سرد شدن بدن میگردد و بعلاوه سبب کم شدن وزن مخصوص نسبی جانوران میشود (مانند پستانداران بحری)، پرده ای مخاطی و نازک و صاف و شفاف که سطح عمقی پلکها و قسمت قدامی کره چشم را میپوشاند. پرده ملتحمه پس از پوشاندن قسمت قدامی کره چشم در حدود استوای کره چشم بروی خود منعطف شده و بطرف جلو متوجه میگردد و سطح خلفی پلکها را مفروش میسازد و تا کنار آزاد آنها ادامه پیدا میکند. لذا برای آن سه قسمت قایل شد: ملتحمه پلک که پرده ایست نازک و شفاف و قرمز رنگ که مجاور تارس (تیغه لیفی که ضخامت پلک را بوجود آورده است) و عضله پلکی است ودارای چین هایی است که بعضله پلکی چسبندگی مختصری دارد ولی قسمتی از ملتحمه که مجاور با تارس است بان کاملا ملصق است. پرده ملتحمه در امتداد کنار آزاد پلکها تبدیل به پوست میشود، ملتحمه بن بست - پرده ملتحمه پس از پوشاندن سطح عمقی پلکها بطرف سطح قدامی کره چشم متوجه میشود و بدین ترتیب بن بست مدوری تشکیل میشود بنام بن بست چشمی ملتحمه یی و یا چشمی پلکی فاصله این بن بست تا محیط قرنیه در نقاط مختلف متفاوت است. در طرف بالا یازده میلیمتر و در طرف پایین نه میلیمتر و در طرف داخل هشت میلیمتر و در طرف خارج چهارده میلیمتر است، ملتحمه چشم که دنبال ملتحمه بن بست قرار دارد و قسمت قدامی صلبیه و تمام قرنیه را مفروش میسازد. قسمت قدامی صلبیه که خود بوسیله کپسول تنون پوشیده شده از پرده ملتحمه بتوسط نسج سلولی سستی مجزا است و در حدود 3 میلیمتر در اطراف قرنیه این نسج از بین رفته و از آن ببعد ملتحمه و کپسول تنون کاملا بیکدیگر میچسبند. آن قسمت از ملتحمه که روی قرنیه را مفروش میسازد همان طبقه پوششی قدامی قرنیه است. در ضخامت پرده ملتحمه عروق و اعصاب چشمی قرار دارند
تأنیث ملحم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به ملحم شود. - ادویۀ ملحمه، داروها که گوشت رویاند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : فی الادویه الملحمه للجراحات. (قانون ابوعلی سینا از یادداشت ایضاً). و رجوع به ملحم شود
تأنیث ملحم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به ملحم شود. - ادویۀ ملحمه، داروها که گوشت رویاند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : فی الادویه الملحمه للجراحات. (قانون ابوعلی سینا از یادداشت ایضاً). و رجوع به ملحم شود
جراحت کفشیرگرفته. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). - ملتحم شدن جراحت، درست شدن آن. پیوسته شدن آن. سر استوار کردن آن. سر به هم آوردن ریش. ملتئم شدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ، سخت گردانندۀ جنگ. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، مأخوذ از تازی، کفشیرگرفته و لحیم شده. (ناظم الاطباء)
جراحت کفشیرگرفته. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). - ملتحم شدن جراحت، درست شدن آن. پیوسته شدن آن. سر استوار کردن آن. سر به هم آوردن ریش. ملتئم شدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ، سخت گردانندۀ جنگ. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، مأخوذ از تازی، کفشیرگرفته و لحیم شده. (ناظم الاطباء)
فتنه و جنگ عظیم. (غیاث). حرب بزرگ. جنگ عظیم. ج، ملاحم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ملحمه: سیف الدوله دررسید و لشکر ابوعلی را در میان گرفتند و جویهای خون در صحرای آن ملحمه براندند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 150). بردویدی چون کدو فوق همه کو ترا پای جهاد و ملحمه. مولوی. گر تو باشی تنگ دل از ملحمه تنگ بینی جوّ دنیا را همه. مولوی. رنج یک جزوی ز تن رنج همه است گر دم صلح است یا خودملحمه است. مولوی. این قدر خود درس شاگردان ماست کر و فر ملحمۀ ما تا کجاست. مولوی. و رجوع به ملحمه شود. - بی ملحمه، بدون جنگ. بی جدل و ستیزه: شد سیه روز سیم روی همه حکم صالح راست شد بی ملحمه. مولوی. نک درافتادیم در خندق همه خسته و کشتۀ بلا بی ملحمه. مولوی. ، جای جنگ عظیم. (غیاث). حربگاه. رزمگاه. معرکه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
فتنه و جنگ عظیم. (غیاث). حرب بزرگ. جنگ عظیم. ج، ملاحم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ملحمه: سیف الدوله دررسید و لشکر ابوعلی را در میان گرفتند و جویهای خون در صحرای آن ملحمه براندند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 150). بردویدی چون کدو فوق همه کو ترا پای جهاد و ملحمه. مولوی. گر تو باشی تنگ دل از ملحمه تنگ بینی جوّ دنیا را همه. مولوی. رنج یک جزوی ز تن رنج همه است گر دم صلح است یا خودملحمه است. مولوی. این قدر خود درس شاگردان ماست کر و فر ملحمۀ ما تا کجاست. مولوی. و رجوع به ملحمه شود. - بی ملحمه، بدون جنگ. بی جدل و ستیزه: شد سیه روز سیم روی همه حکم صالح راست شد بی ملحمه. مولوی. نک درافتادیم در خندق همه خسته و کشتۀ بلا بی ملحمه. مولوی. ، جای جنگ عظیم. (غیاث). حربگاه. رزمگاه. معرکه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
فتنه و شورش و حرب بزرگ. (منتهی الارب) (آنندراج). فتنه و شورش و جنگ بزرگ. ج، ملاحم. (ناظم الاطباء). وقعۀ عظیمه در فتنه. (از اقرب الموارد). و رجوع به ملحمه شود. - نبی الملحمه، پیغمبر قتال یا پیمبر صلاح و تألیف مردم. (منتهی الارب). نبی القتال او نبی الاصلاح و تألیف الناس کانه یؤلف امر الامه. (ناظم الاطباء). از القاب پیغمبر اسلام است. (از اقرب الموارد). ، حربگاه. (مهذب الاسماء) ، صلاح واصلاح، ترتیب و انتظام امور. (ناظم الاطباء)
فتنه و شورش و حرب بزرگ. (منتهی الارب) (آنندراج). فتنه و شورش و جنگ بزرگ. ج، ملاحم. (ناظم الاطباء). وقعۀ عظیمه در فتنه. (از اقرب الموارد). و رجوع به ملحمه شود. - نبی الملحمه، پیغمبر قتال یا پیمبر صلاح و تألیف مردم. (منتهی الارب). نبی القتال او نبی الاصلاح و تألیف الناس کانه یؤلف امر الامه. (ناظم الاطباء). از القاب پیغمبر اسلام است. (از اقرب الموارد). ، حربگاه. (مهذب الاسماء) ، صلاح واصلاح، ترتیب و انتظام امور. (ناظم الاطباء)
چیزی را به چیزی وادوسانیدن. (تاج المصادر بیهقی). برچفسانیدن دو چیز با هم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). چسباندن چیزی را به چیز دیگر. (از اقرب الموارد) ، محکمتر کردن تاب ریسمان را. (از اقرب الموارد)
چیزی را به چیزی وادوسانیدن. (تاج المصادر بیهقی). برچفسانیدن دو چیز با هم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). چسباندن چیزی را به چیز دیگر. (از اقرب الموارد) ، محکمتر کردن تاب ریسمان را. (از اقرب الموارد)
ملازمت در فارسی: کارپاسی همراهی پیشیاری همبستگی پیوستن بکسی یا چیزی، همیشه در خدمت کسی بودن، هم بستگی میان دو امری که بیکدیگر بستگی داشته باشند اقتضای چیزی است چیز دیگر را اول را ملزوم و دوم را لازم خوانند (غزالی نامه. 23) یا ملازمه عقلی (عقلیه) عبارت از عدم امکان تصور ملزوم است بدون تصور لازم برای عقل. یا ملازمه عادی. (عادیه) عبارت از تلازمی است که عقل را رسد که ملزوم را تصور کند بدون تصور لازم او، قاعده ملازمه . مبنی بر این است که عقل حکم به نیکی عملی کند آن عمل بمنزله تکلیف قانونی افراد محسوب خواهد شد هر چند که قانون تصریحی بدان نداشته باشد و اگر بعکس عقل ببدی و زشتی عملی حکم کند آن عمل بمنزله جرم محسوب خواهد شد هر چند که قانون آنرا در ردیف جرایم نام نبرده باشد
ملازمت در فارسی: کارپاسی همراهی پیشیاری همبستگی پیوستن بکسی یا چیزی، همیشه در خدمت کسی بودن، هم بستگی میان دو امری که بیکدیگر بستگی داشته باشند اقتضای چیزی است چیز دیگر را اول را ملزوم و دوم را لازم خوانند (غزالی نامه. 23) یا ملازمه عقلی (عقلیه) عبارت از عدم امکان تصور ملزوم است بدون تصور لازم برای عقل. یا ملازمه عادی. (عادیه) عبارت از تلازمی است که عقل را رسد که ملزوم را تصور کند بدون تصور لازم او، قاعده ملازمه . مبنی بر این است که عقل حکم به نیکی عملی کند آن عمل بمنزله تکلیف قانونی افراد محسوب خواهد شد هر چند که قانون تصریحی بدان نداشته باشد و اگر بعکس عقل ببدی و زشتی عملی حکم کند آن عمل بمنزله جرم محسوب خواهد شد هر چند که قانون آنرا در ردیف جرایم نام نبرده باشد