فتنه و جنگ عظیم. (غیاث). حرب بزرگ. جنگ عظیم. ج، ملاحم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ملحمه: سیف الدوله دررسید و لشکر ابوعلی را در میان گرفتند و جویهای خون در صحرای آن ملحمه براندند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 150). بردویدی چون کدو فوق همه کو ترا پای جهاد و ملحمه. مولوی. گر تو باشی تنگ دل از ملحمه تنگ بینی جوّ دنیا را همه. مولوی. رنج یک جزوی ز تن رنج همه است گر دم صلح است یا خودملحمه است. مولوی. این قدر خود درس شاگردان ماست کر و فر ملحمۀ ما تا کجاست. مولوی. و رجوع به ملحمه شود. - بی ملحمه، بدون جنگ. بی جدل و ستیزه: شد سیه روز سیم روی همه حکم صالح راست شد بی ملحمه. مولوی. نک درافتادیم در خندق همه خسته و کشتۀ بلا بی ملحمه. مولوی. ، جای جنگ عظیم. (غیاث). حربگاه. رزمگاه. معرکه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)