جدول جو
جدول جو

معنی ملایثه - جستجوی لغت در جدول جو

ملایثه
شیر نمایی شیرک شدن دلیر نمایی
تصویری از ملایثه
تصویر ملایثه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ملایمت در فارسی: نرمی ساز گاری آهستگی به عقل ار نه آهستگی کردمی به گفتار خصمش بیا زردمی (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملایکه
تصویر ملایکه
جمع ملک و ملائک فرشتگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملایکه
تصویر ملایکه
((مَ یِ کِ))
ج. ملک، فرشتگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملایکه
تصویر ملایکه
ملک، فرشته، موجودی آسمانی و غیر قابل رؤیت که مامور اجرای اوامر الهی است و مرتکب گناه نمی شود، طایر قدس، امشاسپند، فریشته، طایر فلک، امهراسپند، فروهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مباحثه
تصویر مباحثه
گفتمان، گفتاورد، گفت و شنود
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ملاحظه
تصویر ملاحظه
نگرش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مقایسه
تصویر مقایسه
سنجش، هم سنجی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مضایقه
تصویر مضایقه
خودداری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مزایده
تصویر مزایده
هم افزایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ثلاثیه
تصویر ثلاثیه
مونث ثلاثی: کلمه ثلاثیه (کلمه سه حرفی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطایبه
تصویر مطایبه
شوخی و مزاح کردن، خوش طبعی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملاحده
تصویر ملاحده
ملحد، پیروان حسن صباح، اسماعیلیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مضایقه
تصویر مضایقه
بر کسی تنگ گرفتن و سخت گیری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملاینت
تصویر ملاینت
نرمی و خوش رفتاری کردن، مدارا کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملایمت
تصویر ملایمت
با نرمی رفتار کردن، سازگاری و خوش رویی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملاحظه
تصویر ملاحظه
نگاه کردن، توجه و خوش خویی با کسی، بررسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبایعه
تصویر مبایعه
مبایعت، با هم خرید و فروش کردن، بیعت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاینه
تصویر معاینه
بررسی بدن برای تشخیص بیماری، دقیقاً، کاملاً، در تصوف کشف و شهود، دیدن، مشاهده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مباحثه
تصویر مباحثه
گفتگو، گفتن و شنیدن، با هم بحث کردن، گفت و شنو، گفت و شنفت، گفت و شنود، گفت و شنید
فرهنگ فارسی عمید
دست کشیده لمس کرده مس کرده، بهم فشار داده، مشت و مال داده، چیزی روی جسمی کشیده، گوشمالی داده، تصادف کرده (دو اتومبیل با هم)، از بین رفته کان لم یکن محسوب شده، مستعمل: تو چشم مرا نیز بمالیده ازاری روشن کن ازیرا که من ایزار ندارم. (سنائی مصف. 713) -9 بالازده باز مالیده، انگشتو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباحثه
تصویر مباحثه
بحث و جدال و مجادله، با یکدیگر پژوهیدن علم
فرهنگ لغت هوشیار
مباینه و مباینت در فارسی: اویناختاری ناسازی از هم جدا شدن از یکدیگر جدا شدن با هم مخالف بودن جمع مباینات
فرهنگ لغت هوشیار
مبایعه و مبایعت در فارسی: خرید و فروش، سر سپردن هم پیمان شدن خرید و فروش کردن، بیعت کردن، خرید و فروش، بیعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متایسه
تصویر متایسه
ممارست کردن، مدافعت نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متایزه
تصویر متایزه
با هم غلبه نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محادثه
تصویر محادثه
با هم سخن گفتن، گفتگو و مکالمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاینه
تصویر محاینه
معامله کردن با کسی به هنگامها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مداینه
تصویر مداینه
خرید و فروش به وام وامکاری، وام دادن، وام خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزایده
تصویر مزایده
افزودگی از طرفین، حراج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسایفه
تصویر مسایفه
شمشیر زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسایره
تصویر مسایره
مسایره و مسایرت در فارسی برابر رفتن با کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشایعه
تصویر مشایعه
با کسی دوستی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطایره
تصویر مطایره
پرانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطایبه
تصویر مطایبه
خوش منشی، شوخی و مزاح
فرهنگ لغت هوشیار