جدول جو
جدول جو

معنی ملامتگر - جستجوی لغت در جدول جو

ملامتگر
(مَ مَ گَ)
نکوهنده و نکوهش کننده و سرزنش نماینده. (ناظم الاطباء). عاذل. لائم. نکوهشگر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ملامت کننده. ملامت گو:
بنشینیم همی عاشق و معشوق به هم
نه ملامتگر ما را و نه نظار و رقیب.
منوچهری.
از سخن پیر ملامتگرش
گریان گریان بگذشت از برش.
نظامی.
کرد جدا سنگ ملامتگرش
گوهری از رهگذر گوهرش.
نظامی.
ایا نفس ملامتگر خمش کن
که هم تو در ضلالت رهنمونی.
مولوی.
آن شغال رنگ رنگ آمد نهفت
بر بناگوش ملامتگر بگفت.
مولوی.
ملامتگری گفتش ای باددست
به یک ره پریشان مکن هرچه هست.
سعدی (بوستان).
هر سر موی مرا با تو هزاران کار است
ما کجاییم و ملامتگر بیکار کجاست.
حافظ.
ما به رندی دربساط قرب رفتیم و هنوز
همچنان پیر ملامتگر به پای منبر است.
کمال الدین خجندی.
حاشا که گذارد کرم ساقی کوثر
در گلشن فردوس ملامتگر رز را.
صائب.
و رجوع به ملامت کننده شود
لغت نامه دهخدا
ملامتگر
نکوهش کننده سرزنش کننده: (آن شغال رنگ رنگ آمد نهفت بر بنا گوش ملامت گر بگفت) (مثنوی. نیک. 43: 3)
تصویری از ملامتگر
تصویر ملامتگر
فرهنگ لغت هوشیار
ملامتگر
پرخاشگر، سرزنشگر، لوامه، ملامت گو، نکوهش گر
متضاد: ستایشگر، ملامت کن، ملامت کننده
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مگامتر
تصویر مگامتر
واحد اندازه گیری طول، برابر با یک میلیون متر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملامت گر
تصویر ملامت گر
سرزنش کننده، نکوهش کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملامت
تصویر ملامت
سخن کنایه آمیز که معمولاً به منظور توهین یا تمسخر و سرزنش بر زبان می آید، نکوهش، سراکوفت، تفشه، بیغاره، پیغاره، سرزنش، طعنه، بیغار، زاغ پا، سرکوفت، تفش، عتیب، تفشل
فرهنگ فارسی عمید
فرقه ای که پیروان آن در نهان به تقوا و عبادت می پردازند و در ظاهر خلاف آن را می نمایانند، پیروان حمدون بن احمد بن عماره القصار (از مشایخ صوفیه)، حمدونیه، قصاریه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملامتی
تصویر ملامتی
سزاوار ملامت و سرزنش، در تصوف ملامتیه
فرهنگ فارسی عمید
(مِ گَ)
درخت پشه غال را گویند و به عربی شجرهالبق خوانند. (برهان). سده. (جهانگیری). درخت پشه دار که آن را آغال پشه نیز گویند. (آنندراج). نام درختی که آن را کژم و پشه دار و سارشکدار و سده و آغال پشه نیز گویند. (جهانگیری). سارخکدار. سیاه درخت. قره آغاج
لغت نامه دهخدا
(مَ گِ)
مأخوذ از سنسکریت، نام کوهی که در آن چوب صندل فراوان است. ملاگیر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ گَ)
ملامت گر بودن. سرزنش کردن:
برآشفت و برزد بر ابرو گره
گشاده زبان در ملامتگری.
مولانا مظهر (از آنندراج).
و رجوع به ملامتگر شود
لغت نامه دهخدا
(گُ تَ)
ملامت گوینده. آنکه سخنان سرزنش آمیز گوید. سرزنش کننده. ملامتگر:
عابدان آفتاب از دلبر ما غافلند
ای ملامت گو خدا را رو مبین آن رو ببین.
حافظ (دیوان چ قزوینی ص 278).
و رجوع به مادۀ بعد و ترکیب ملامت گفتن ذیل ملامت شود
لغت نامه دهخدا
(مُ لَمْ مَ گَ)
آنکه از ورق طلا و نقره ملمع کند. (آنندراج) :
ملمعگر خم به آب رزان
مرصعنمای کدوی خزان.
ملاطغرا (از آنندراج).
رجوع به ملمعکار شود
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ)
مأخوذ ازتازی، منسوب به ملامت و سزاوار نکوهش و مستحق ملامت. (ناظم الاطباء) ، پیرو فرقۀ ملامتیه. ملامی: ترس قدریان و رجای مرجیان صفت ملامتی بود و اندر تحت این رمزی است. (کشف المحجوب هجویری چ لنینگراد ص 74). مرائی راهی رود که خلق ورا قبول کند و ملامتی به تکلف راهی رود که خلق ورا رد کند. (کشف المحجوب هجویری ایضاً ص 75). پس ملامتی را باید که نخست خصومت دنیائی و عقبائی از خلق منقطع کند. (کشف المحجوب هجویری ایضاً ص 75).
از پس کنیت سگی چیست به شهر نام ما
دردکش ملامتی، سیم کش قلندری.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 428).
و رجوع به ملامتیان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ملامت
تصویر ملامت
سرزنش کردن، سرزنش نکوهش: (عقوبت زلت عتاب باشد عقوبت تقصیر ملامت) (مرزبان نامه. تهران. چا. 117: 1) سرزنش و نکوهش، سرکوفت
فرهنگ لغت هوشیار
ساخته نادرست فارسی گویان به جای ملامی نکوهشی منسوب به ملامت، پیرو ملامتیه: (از پس کنیت سگی چیست بشهر نام ماک درد کش ملامتی سیم کش قلندری) (خاقانی. سج. 428) توضیح در عربی تاء مصدری و نظایر آن از آخر کلمات ملحق به یاء نسبت حذف شود و} ملامی {گویند اما در فارسی ملامتی و اباحتی بسیار استعمال شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لامشگر
تصویر لامشگر
نارون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملامتیه
تصویر ملامتیه
سرزنشدوستان نکوهشیان سرزنشدوستی برو درویه پیش دنباله ملامتیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملامت گر
تصویر ملامت گر
نکوهش کننده سرزنش کننده: (آن شغال رنگ رنگ آمد نهفت بر بنا گوش ملامت گر بگفت) (مثنوی. نیک. 43: 3)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملامت
تصویر ملامت
((مَ مَ))
سرزنش کردن، نکوهش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملامت
تصویر ملامت
سرزنش، سرکوفت
فرهنگ واژه فارسی سره
سرزنشگر، ملامتگر، شماتت کننده، نکوهش گر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
قاری، مقری، قرآن خوان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بدگویی، تقبیح، توبیخ، زخم زبان، سرزنش، سرکوفت، شماتت، طعنه، عتاب، قدح، لوم، نکوهش، سرزنش کردن
متضاد: ستایش، تمجید
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نام باستانی بابل، پرستش گاه میترا
فرهنگ گویش مازندرانی