جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ملامت

ملامت

ملامت
سرزنش کردن، سرزنش نکوهش: (عقوبت زلت عتاب باشد عقوبت تقصیر ملامت) (مرزبان نامه. تهران. چا. 117: 1) سرزنش و نکوهش، سرکوفت
ملامت
فرهنگ لغت هوشیار

ملامت

ملامت
سخن کنایه آمیز که معمولاً به منظور توهین یا تمسخر و سرزنش بر زبان می آید، نِکوهِش، سَراکوفت، تَفشِه، بیغارِه، پیغارِه، سَرزَنِش، طَعنِه، بیغار، زاغ پا، سَرکوفت، تَفش، عِتیب، تَفشَل
ملامت
فرهنگ فارسی عمید

ملامت

ملامت
بدگویی، تقبیح، توبیخ، زخم زبان، سرزنش، سرکوفت، شماتت، طعنه، عتاب، قدح، لوم، نکوهش، سرزنش کردن
متضاد: ستایش، تمجید
فرهنگ واژه مترادف متضاد

سلامت

سلامت
درستی تندرستی، بهبودی، بی آکی، رهایی، رستگاری بی گزند شدن بی عیب شدن، رهایی یافتن نجات یافتن، امنیت، عافیت تندرستی، نجات رستگاری، خلاص از بیماری شفا، آرامش صلح، سالم تندرست: پدرم سلامت است. یا سلامت نفس. نیک نفسی خیر اندیشی. یا بسلامت. به هنگام خداحافظی گویند بسلامت برو. یا به سلامت بودن، سالم بودن، یا بسلامت ماندن، در امان بودن مصون ماندن، یا سرت بسلامت. بتو تسلیت میگویم. بی گزند شدن و بی عیب گشتن
فرهنگ لغت هوشیار