مأخوذ از ملعقۀ تازی، چمچه. (ناظم الاطباء). مصحف ملعقه، قاشق چوبین بزرگ که بدان سکنجبین و دیگر شربتها آشامند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، قاشق دسته بلند بزرگ مسین که از دیگ بدان آش کشند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ملاقه و ملعقه شود
مأخوذ از ملعقۀ تازی، چمچه. (ناظم الاطباء). مصحف ملعقه، قاشق چوبین بزرگ که بدان سکنجبین و دیگر شربتها آشامند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، قاشق دسته بلند بزرگ مسین که از دیگ بدان آش کشند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ملاقه و ملعقه شود
مأخوذ از ملحفۀ تازی و به معنی آن و گردپوش و فرغل. (ناظم الاطباء). مصحف ملحفه، پارچه ای سفید یا جز آن که بر یک روی لحاف پیوند کنند تا لحاف شوخگن نشود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : زندصد لاف در زیر ملافه که جمهوری شود دارالخلافه. بهار. و رجوع به ملحفه شود
مأخوذ از ملحفۀ تازی و به معنی آن و گردپوش و فرغل. (ناظم الاطباء). مصحف ملحفه، پارچه ای سفید یا جز آن که بر یک روی لحاف پیوند کنند تا لحاف شوخگن نشود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : زندصد لاف در زیر ملافه که جمهوری شود دارالخلافه. بهار. و رجوع به ملحفه شود
مصارفه در فارسی: ور تنیدن (مبادله کردن)، سر باژ سر باج مبادله کردن، عوارضی که بمقتضای حال مودیان مالیات برای جبران کسردر آمدهای مالیاتی از آنان وصول میشد
مصارفه در فارسی: ور تنیدن (مبادله کردن)، سر باژ سر باج مبادله کردن، عوارضی که بمقتضای حال مودیان مالیات برای جبران کسردر آمدهای مالیاتی از آنان وصول میشد
مرادفه و مرادفت در فارسی ترک نشینی (ترک پارسی است و افزوده بر خود که بر سر نهند برابر است با بخشی یا بری از چیزی چون بخشی از زین یا پالان) پشت نشینی، همردگی، دنبال روی سپس روی ردیف کسی سوار شدن برترک اسب کسی نشستن، از پس دیگری رفتن پیوسته، اتصال بود برجعت چنانکه سفلی راجع بپیوندد بر علوی راجع و از بهر آنکه حال هر دو یکسانست رد نبود میان ایشان و گرمیانت ایشان قبول اوفتد دلالت کند بر نیکو شدن کارهای تباه شده
مرادفه و مرادفت در فارسی ترک نشینی (ترک پارسی است و افزوده بر خود که بر سر نهند برابر است با بخشی یا بری از چیزی چون بخشی از زین یا پالان) پشت نشینی، همردگی، دنبال روی سپس روی ردیف کسی سوار شدن برترک اسب کسی نشستن، از پس دیگری رفتن پیوسته، اتصال بود برجعت چنانکه سفلی راجع بپیوندد بر علوی راجع و از بهر آنکه حال هر دو یکسانست رد نبود میان ایشان و گرمیانت ایشان قبول اوفتد دلالت کند بر نیکو شدن کارهای تباه شده
مخالفه و مخالفت در فارسی: همیستاری پتکار پتیا راکی نیسانی نا سازی دشمنی نا هنجاری خلاف کردن، دشمنی کردن: چون میان ما مخالفت ظاهر گشت... یا مخالف قیاص. آنست که کلمه ای مخالف قواعد صرفی و لغوی باشد مانند: بودنی بود می بیار اکنون رطل پرکن مگوی بیش سخون. (رودکی) گر بجان خرمی دو اسبه در آی ور بدل خوشندی خر اندر کش. (خاقانی)
مخالفه و مخالفت در فارسی: همیستاری پتکار پتیا راکی نیسانی نا سازی دشمنی نا هنجاری خلاف کردن، دشمنی کردن: چون میان ما مخالفت ظاهر گشت... یا مخالف قیاص. آنست که کلمه ای مخالف قواعد صرفی و لغوی باشد مانند: بودنی بود می بیار اکنون رطل پرکن مگوی بیش سخون. (رودکی) گر بجان خرمی دو اسبه در آی ور بدل خوشندی خر اندر کش. (خاقانی)
ملاطفه و ملاطفت در فارسی نیکویی کردن، نرمی نمودن، مهر نامه نیکویی کردن با کسی، نرمی کردن، نامه ای کوچک که بطریق ایجاز حاوی خلاصه مطالب باشد ملطفه: (مشرفه شریف و ملاطفه لطیف که مشحون بصنوف وداد و موشح بالوف اتحاد بود رسید) (مکاتبات رشیدی. 32)
ملاطفه و ملاطفت در فارسی نیکویی کردن، نرمی نمودن، مهر نامه نیکویی کردن با کسی، نرمی کردن، نامه ای کوچک که بطریق ایجاز حاوی خلاصه مطالب باشد ملطفه: (مشرفه شریف و ملاطفه لطیف که مشحون بصنوف وداد و موشح بالوف اتحاد بود رسید) (مکاتبات رشیدی. 32)