- ملاعبه
- ملاعبه و ملاعبت در فارسی: لاس زدن، بازیگوشی، مالشگری (ملاعبت با زنان بازی کردن با هم، شوخی کرد مرد با زن، بازی، شوخی
معنی ملاعبه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بازی کردن با هم، با یکدیگر بازی و شوخی کردن
شوخی کردن
لعن کردن یکدیگر را، لعن. یکدیگر را لمس کردن
بازی کردن با هم، شوخی کرد مرد با زن، بازی، شوخی. شوخی و بازی
جمع واژۀ ملعون، رانده و دور شده از نیکی و رحمت، لعن و نفرین شده
وسیلۀ بازی، بازیچه، پیراهن بی آستین که کودکان هنگام بازی کردن می پوشند
بازی کننده، شوخی کننده
ملعب ها، جاهای بازی، جمع واژۀ ملعب
مونث لاعب بازیگر مونث جمع لواعب
جمع ملعب، بازیچه ها بازیگو ش لاس زننده جمع ملعب: (و در ملاعب صبیان پشت ما نردبان هوا نبودست و ساعد ما را بعادت نسوان مسور و مخلخل نیافته اند) (مرزبان نامه 1317 ص 21- 220) بازی کننده، مرد شوخی کننده با زن. بازیگر و بازی کننده
ملعبه در فارسی باریچه آنچه که با آن بازی کنند ملعب بازیچه. یا ملعبه دست کسی شدن، بازیچه دست وی شدن تا هر طور که بخواهد با شخص رفتار کند توضیح درتداول بفتح اول گویند
((مَ عَ بِ))
فرهنگ فارسی معین
پیراهن بی آستین که کودکان هنگام بازی می پوشند، بازیچه،ء دست کسی شدن بازیچه دست وی شدن تا هرطور بخواهد با شخص رفتار کند
بازی کردن با هم، شوخی کردن مرد با زن
شمارش، برآورد
گفتگو
پیمان
هم خواهی، دادخواست، درخواست
با هم جنگ کردن، جنگیدن، در علم حقوق از بین بردن نظم و امنیت با استفاده از اسلحه یا بدون آن
شوخی کردن، مزاح کردن، ملاعبه
بر یکدیگر چیره شدن، غلبه یافتن
شوخی و مزاح کردن، خوش طبعی کردن
ملحد، پیروان حسن صباح، اسماعیلیه
با کسی صحبت داشتن، هم صحبتی، همدمی، جلسه ای رسمی که در آن شخصی به پرسش هایی که از او می شود پاسخ می دهد
نگاه کردن، توجه و خوش خویی با کسی، بررسی
چیزی از کسی طلب کردن، خواستن، حق خود را خواستن
با هم سخن گفتن، گفتگو کردن، بازخواست کردن، جرّوبحث
حساب کردن، با کسی حساب کردن، به حساب و کتاب کسی رسیدن، کنایه از رسیدگی و بررسی امری
به یکدیگر عتاب کردن، به کسی خشم گرفتن و او را سرزنش کردن، درشت گویی
زنا شویی، گای