جدول جو
جدول جو

معنی ملاس - جستجوی لغت در جدول جو

ملاس
شیرۀ چغندر قند یا نیشکر که در کارخانه های قندسازی گرفته می شود و آن را به صورت شکر یا قند در می آورند
فرهنگ فارسی عمید
ملاس
(مِ)
تفاله و ثفل چغندر که قند آن را برای کار خانه قندسازی گرفته باشند. شیرۀ سرخی که در آخر از چغندر قند ماند و آن را تکریر و تصفیه نکنند چه خرج آن بیش از دخل بود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). شیره ای است غلیظ و غیر قابل متبلور شدن (قند شدن) که از ته ماندۀ کارخانه های قند حاصل می گردد و رنگ آن زرد تند و گاهی قهوه ای روشن و زمانی هم تقریباً سیاه است و دو نوع از آن به طورکلی به دست می آید ملاس نیشکر و ملاس چغندر که هریک بین 40 و 60 درصد وزن خود محتوی قند قابل متبلور شدن می باشند که با تجدید پخت قند از آن استخراج کنند که یک قسمت از آن قند به دست آمدۀ تازه است و قسمت دیگر ملاس بسیار تیره و سیاه و ناخالص. عمل دوباره در آتش گذاشتن باز هم تبلورهای قندی تازه به دست می دهد ولی باید دانست که فقط برای عرق گرفتن مفید خواهد بود. ملاس های نیشکر را در بعضی جاها کشاورزان برای به دست آوردن ’عرق’ و ’روم’ به کار می برند. و نیز کارخانه های شیرینی سازی و مرباسازی به جای به کاربردن قند یا شکراز ملاسهای یادشده استفاده می کنند. به طور کلی ملاس چغندر از اصل تلخ است و فقط برای به دست آوردن الکلهای پست و همچنین برای به دست آوردن پطاس و نمک قلیایی و علوفه به کار می آید. ملاس مادۀ غذایی خوبی برای چارپایان است و آن را هم به صورت طبیعی (ملاس سبز) و هم به صورت ترکیب شده با دیگر مواد غذائی چون کنجاله، آرد بزرک یا تخم پنبۀ روغن گرفته و جز اینها به کار می برند. ملاس سبز هم مرکب است از یک قسمت ملاس و دو قسمت آب با مقداری علوفۀ خشک. ملاس چه به صورت ملاس سبزو چه به صورت غذایی از ملاس، برای مداوای نفخ ریوی اسب بسیار مفید و مؤثر است و در طب به عنوان مادۀ جاذب ادویه برای ساختن معجون به کار می آید. (از لاروس بزرگ). این لغت، گاهی در تداول ’ملاس’ تلفظ می شود
لغت نامه دهخدا
ملاس
فرانسوی شکر لای مایع غلیظ شربتی شکل تیره رنگی که در کارخانه های قند سازی در نتیجه جوشاندن نیشکر و یا پس از استخراج شکر از جوشانده چغندر قند حاصل میشود. معمولا نتیجه جوشاندن نیشکر در حدود 40 یا 60 درصد قند قابل استخراج دارد و از آن جهت استخراج شکر استفاده میکنند ولی ملاسی که از شیره چغندر قند حاصل میشود چون قبلا مورد استفاده استخراج شکر قرار گرفته دیگر مقدار قند موجود در آن عملا در کارخانه های قند سازی قابل استخراج نیست و با وجود آنکه مقدار قند موجود در آن ممکنست تا 20 الی 30 درصد هم برسد بعلت وجود املاح پتاس زیادی که در آن است این ملاس مورد استفاده برای استخراج قند واقع نمیشود ولی در عوض از آن جهت ساختن الکل و استخراج نمکهای پتاس موجود در آن و کشت مخمرات جو استفاده میشود
فرهنگ لغت هوشیار
ملاس
((مِ))
مایع غلیظ شربتی شکل تیره رنگی که در کارخانه های قندسازی در نتیجه جوشاندن نیشکر و یا پس از استخراج شکر از جوشانده چغندر قند حاصل شود
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آلاس
تصویر آلاس
زغال، جسم سخت و سیاه رنگی که از سوختن بافت های گیاهی و حیوانی ایجاد می شود و حاوی مقدار زیادی کربن است، فحم، شگال، اشبو، زگال، انگشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملاست
تصویر ملاست
نرم شدن، مقابل خشونت، نرمی و همواری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملال
تصویر ملال
به ستوه آمدن، بیزاری، دلتنگی و افسردگی، رنج و اندوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملابس
تصویر ملابس
ملبس ها، پوشیدنی ها، جامه های پوشیدنی، پوشاک ها، جمع واژۀ ملبس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مراس
تصویر مراس
علاج کردن، درمان کردن، چاره کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملاج
تصویر ملاج
قسمت جلو و عقب جمجمه که در نوزادان استخوان های آن نرم است
فرهنگ فارسی عمید
(مَلْ لا سَ)
مالۀ زمین. (مهذب الاسماء). ماله که زمین را هموار کنند به وی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ابزاری که زمین را با آن هموار کنند و در اساس گوید: چوبی است که زمین را با آن نرم و هموار کنند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ سَ)
نرمی و صافی وهمواری. (غیاث). مأخوذ از تازی، نرمی و صافی و همواری. ضد خشونت و درشتی. (ناظم الاطباء). ملاسه. نرمی. همواری. لشنی. نسویی. لغزانی. لخشانی. مقابل حرش. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ملاسه شود
لغت نامه دهخدا
در هم آمیختن تاریکی، نرم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (زمخشری) ، هموار، مقابل خشن. (فرهنگ فارسی معین). نسو. (تاج المصادر بیهقی). هموار و چیزی که به او چیزی دیگر متعلق نشده باشد. (آنندراج). مؤنث آن ملساء است. (از اقرب الموارد) ، صحیح و درشت پشت. (ناظم الاطباء). درشت پشت. (منتهی الارب) (آنندراج) ، صحیح الظّهر. (از اقرب الموارد).
- امثال:
هان علی الاملس ما لاقی الدبر، یضرب فی سوء اهتمام الرجل لشأن صاحبه. (از ناظم الاطباء).
، اسب هموار درشت پشت. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، و در اساس است: بعیر املس، خلاف الاجرب. (از اقرب الموارد) ، خمس املس، خمس سخت درتعب اندازنده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، ساده، نغز. (فرهنگ فارسی معین)
فوت شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). افلات. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(غِ)
شقشقه غملاس، شقشقۀ سطبر، و آن ریه مانندی است که شتر وقت مستی از دهان برآرد. (منتهی الارب) (آنندراج). شقشقه ضخمه. (اقرب الموارد). رجوع به شقشقه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قلاس
تصویر قلاس
دستادوز، دریای پرکف (دستا قلنسووه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علاس
تصویر علاس
خوراک خوردنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلاس
تصویر فلاس
پشیز فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مالس
تصویر مالس
سیاه مقابل سفید (در کتب طبی قدیم بکار رفته)
فرهنگ لغت هوشیار
از ریشه پارسی ک مروسیدن مروسش (ممارسه)، سختی، نیرو مروسیدن علاج کردن
فرهنگ لغت هوشیار
ملات در فارسی: آژند آژنده: گلی باشد بر روی خشت پهن کننده و خشت دیگر بر بالا آن گذارند لابند مالند چاروک گلی که برای مالیدن روی دیوار سازند، مخلوطی از شن و ماسه و آهک که در ساختمان بکار برند، ماده ای که فواصل خشتها و آجرهای بنایی را بوسیله آن پر کنند: (همه از خشتهاء آهنین و ملاط روی گداخته کرده) (مجمل التواریخ القصص 491) گل دیوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملاص
تصویر ملاص
سنگ سپید
فرهنگ لغت هوشیار
پناهگاه زبان کوچک، فضایی که بین استخوانهای جمجمه قبل از استخوانی شدن و التصاق کامل آنها وجود دارد ملاج. یا ملاز خلفی. ملازی که در عقب سر بین راس استخوان پشت سری و دو استخوان قحفی واقع است لامدا. یا ملاز ستاره یی. ملازی که در محل تلاقی استخوانهای قحفی و گیجگاهی و پشت سری است. یا ملاز قدامی. ملازی که در جلو سر در محل تقاطع استخوان پیشانی با دو استخوان قحفی است برگما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملاذ
تصویر ملاذ
پناهگاه، دژ دز دروغگوی، خودکامه پناهگاه جای پناه: (بحکم آنکه ملاذی منیع از قله کوهی گرفته بودند و ملجا و ماوای خود ساخته) (گلستان. چا. فروغی. 23)، قلعه دژ
فرهنگ لغت هوشیار
بارهنگ آبی از گیاهان، سایش دستمالی مس کردن دست مالیدن سودن، مس سایش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلاس
تصویر خلاس
غارتگر، رباینده، دزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلاس
تصویر سلاس
بیهوشگی خرد رفتگی بیهوشی و رفتگی عقل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلاس
تصویر جلاس
جمع جلیس، همنشینان جمع جالس و جلیس
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی خاس خاش کنگه (گویش گیلکی) از گیاهان (آلاس برابر با زگال پارسی است زغال زگال انگشت. زغال، انگشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غملاس
تصویر غملاس
ستبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملاست
تصویر ملاست
نرم شدن مقابل خشونت درشتی، نرمی همواری مقابل خشونت درشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملاسه
تصویر ملاسه
ملاست در فارسی: نرمی، هنجاری، همواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملاد
تصویر ملاد
قلعه، پناهگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملاست
تصویر ملاست
((مَ سَ))
نرم شدن، مقابل خشونت، درشتی، نرمی، همواری، مقابل خشونت، درشتی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملاح
تصویر ملاح
ملوان، دریانورد
فرهنگ واژه فارسی سره
نرمی، همواری
متضاد: درشتی، خشونت، نرم شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد