جدول جو
جدول جو

معنی ملازمان - جستجوی لغت در جدول جو

ملازمان
(مُلْ لا)
دهی از دهستان باوندبور است که در بخش مرکزی شهرستان شاه آباد واقع است و 410 تن سکنه دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرازمان
تصویر فرازمان
(پسرانه)
حکم و فرمان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سازمان
تصویر سازمان
مجموع کارمندان، دستگاه ها و شعب یک اداره یا بنگاه که به دستیاری همدیگر کارهای خود را با نظم و ترتیب انجام بدهند، تشکیلات، طرز ساخت، نظم و ترتیب
سازمان دادن: نظم و ترتیب دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازمان
تصویر بازمان
توقف، درنگ، آنچه از چیزی یا حاصل کاری برجا بماند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملازمت
تصویر ملازمت
چیزی را به کسی پیوستن، همیشه در خدمت کسی بودن، در جایی ماندن و اقامت کردن
فرهنگ فارسی عمید
(فَ)
حکم و فرمان. (برهان). حکم و فرمان عالی. (آنندراج). برساختۀ دساتیر و تصرفی در لغت ’فرمان’ است. (از حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به فرمان شود
لغت نامه دهخدا
(طِ قِ اِ فَ)
ملاّزمان. ازشاعران قرن یازدهم و مولدش کوهپایۀ اصفهان است. دردوران سلطنت شاه عباس دوم صفوی می زیسته، او راست:
چو مرغ دل به آن زلف آشیان کرد
پریشانی مرا زنجیربان کرد
به آن زلف پریشانی که داری
به ما یک روز هم شب می توان کرد.
رجوع به تذکرۀنصرآبادی ص 404 و ریحانه الادب ج 4 ص 153 و روز روشن ص 676 و نگارستان سخن ص 116 شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ زِ)
مأخوذ از تازی، ملازمان و همراهان و پیروان و خدمتگاران. (ناظم الاطباء). و رجوع به ملتزم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ طَ / طِ)
جمع واژۀ ملاطمه و ملاطمت: ما در این گوشه از مصادمات تعرض ایشان رسته ایم و از ملاطمات تعدی آسوده، هم اینجا ساختن اولیتر. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 263). و رجوع به ملاطمت و ملاطمه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ یَ / یِ)
مأخوذ از تازی، سازواریها و موافقتها، صنایع. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَلْ لا)
در بیت زیر از نظامی به معنی کشتیبان و ملاح آمده است:
دلم با این رفیقان بی رفیق است
ز بس ملاحبان کشتی غریق است.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دهی است از دهستان علا، بخش مرکزی شهرستان سمنان. آب آن از قنات است. مزارع تقی آباد، خرم آباد، چشمه نظر، حاجی آباد، قاضی آباد، مسعودآباد، کلاته کبابی، بداق آباد جزء این ده منظور شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(مُلْ لا زَ)
شاعری از مردم یزد و معاصر شاه عباس بوده است (متوفی به سال 1021 هجری قمری) نصرآبادی آرد: ’از اشعار او ظاهر می شود که خیلی قدرت داشته. مشهور است که دیوان خواجه حافظ را جواب گفته به خدمت شاه عباس برده گفت دیوان خواجه حافظ را جواب گفته ام. شاه فرمود که جواب خدا را چه خواهی گفت’. او راست:
یکی ابلهی شب چراغی بجست
که بی او نشد عقد پروین درست
خری داشت آن ابله کوردل
به جان خودش جان خرمتصل
چنان شب چراغی که ناید به دست
به خواری بر آن گردن خر ببست
من آن شب چراغ شهنشاهیم
که روشن کن ماه تا ماهیم
مرا لیکن این بخت ابله شعار
چنان بسته بر گردن روزگار.
و هم او راست:
حکایت از قد آن یار دلنواز کنید
به این فسانه مگر عمر ما دراز کنید.
و رجوع به تذکرۀ نصرآبادی ص 244 و 245 و ریحانه الادب ج 2 ص 126 وقاموس الاعلام ترکی و فرهنگ سخنوران شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان بالای شهرستان نهاوند که دارای 500 تن سکنه است، آب آن از رود خانه گاماسیاب و محصول عمده اش غله، توتون و حبوب است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(کْلا / کِ)
کلمه فرانسوی و بمعنی طبقه بندی است. توضیح اینکه احتراز از استعمال این کلمه بیگانه اولی است. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(مُلْ لا زَ)
دهی از دهستان کنار رود خانه شهرستان گلپایگان است و 260 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(مَ ءَ)
ناکس و زفت. ملأم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به ملأم شود
لغت نامه دهخدا
ملازمت در فارسی: کارپاسی همراهی پیشیاری همبستگی پیوستن بکسی یا چیزی، همیشه در خدمت کسی بودن، هم بستگی میان دو امری که بیکدیگر بستگی داشته باشند اقتضای چیزی است چیز دیگر را اول را ملزوم و دوم را لازم خوانند (غزالی نامه. 23) یا ملازمه عقلی (عقلیه) عبارت از عدم امکان تصور ملزوم است بدون تصور لازم برای عقل. یا ملازمه عادی. (عادیه) عبارت از تلازمی است که عقل را رسد که ملزوم را تصور کند بدون تصور لازم او، قاعده ملازمه . مبنی بر این است که عقل حکم به نیکی عملی کند آن عمل بمنزله تکلیف قانونی افراد محسوب خواهد شد هر چند که قانون تصریحی بدان نداشته باشد و اگر بعکس عقل ببدی و زشتی عملی حکم کند آن عمل بمنزله جرم محسوب خواهد شد هر چند که قانون آنرا در ردیف جرایم نام نبرده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملازمین
تصویر ملازمین
جمع ملازم، کارپاسان، همراهان، پیشیاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملتزمین
تصویر ملتزمین
جمع ملتزم، همراهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متلازمات
تصویر متلازمات
جمع متلازمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متلازمین
تصویر متلازمین
جمع متلازم در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی سامانش رده بندی طبقه بندی رده بندی. توضیح: احتراز از استعمال این کلمه بیگانه اولی است. رده بندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلازمات
تصویر تلازمات
جمع تلازم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرازان
تصویر مرازان
دو پستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازمان
تصویر بازمان
توقف، درنگ
فرهنگ لغت هوشیار
جمع متلازم، همراهان وابستگان تثنیه متلازم: چنانکه ممدوح بشعر نیک شاعر معروف شود شاعر بصله گران پادشاه معروف شود که این دو معنی متلازمان اند
فرهنگ لغت هوشیار
تشکیلات، حالت قسمتهائی که واحد و مجموعی را برای انجام فعالیتهای خاصی تشکیل میدهند
فرهنگ لغت هوشیار
پناه زینهار به دادم برس به فریادم برس زینهارخ پناه (کلمه ای که وقت نزول حوادث گویند) : (هرلحظه ها تفی بتو آواز میدهد کاین دامگه نه جای امانست الامان) (خاقانی) یاالامان گفتن، کلمه (الامان) را بر زبان راندن زینهار خواستن: بکمندی درم که ممکن نیست رستگاری بالامان گفتن، (سعدی) پناه، هنگام ترس و وحشت و تسلیم گفته میشود
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ملازمه، کارپاسی ها همراهی ها پیشیاری ها همبستگی ها جمع ملازمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلاسمان
تصویر کلاسمان
((کِ))
طبقه بندی، رده بندی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هازمان
تصویر هازمان
اجتماع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سازمان
تصویر سازمان
موسسه، اداره
فرهنگ واژه فارسی سره
از انواع حواصیل
فرهنگ گویش مازندرانی
بی زمانی، اجباری
دیکشنری اردو به فارسی