دفع کردن از کسی. (تاج المصادر بیهقی). دور کردن و راندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، به سختی با کسی دشمنی کردن و مخاصمه نمودن. لداد. (از ناظم الاطباء). مخاصمت کردن. (از اقرب الموارد)
دفع کردن از کسی. (تاج المصادر بیهقی). دور کردن و راندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، به سختی با کسی دشمنی کردن و مخاصمه نمودن. لِداد. (از ناظم الاطباء). مخاصمت کردن. (از اقرب الموارد)
بی مزه گردیدن. (منتهی الارب). متغیر و مزه برگشته شدن طعام. (آنندراج). بی طعم و بی مزه گردیدن. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بازماندن گشن از گشنی. ملوخ. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
بی مزه گردیدن. (منتهی الارب). متغیر و مزه برگشته شدن طعام. (آنندراج). بی طعم و بی مزه گردیدن. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بازماندن گشن از گشنی. مُلوخ. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
کشتیبانی. (منتهی الارب) (آنندراج). کشتیبانی و ناخدایی و صنعت ملاح. (ناظم الاطباء). صنعت ملاح. (از اقرب الموارد). - علم الملاحه، علمی است که از کیفیت ساختن کشتیها و چگونگی راندن آن در دریا بحث می کند. این علم متوقف است بر شناسایی سمت دریاها و شهرها و اقالیم و شناسایی ساعات شبانه روز و همچنین شناسایی محل وزش بادها و تندبادها و بادهای ملایم و بادهای باران زا و غیرباران زا. علم میقات و علم هندسه از مبادی آن است. (از کشف الظنون)
کشتیبانی. (منتهی الارب) (آنندراج). کشتیبانی و ناخدایی و صنعت ملاح. (ناظم الاطباء). صنعت ملاح. (از اقرب الموارد). - علم الملاحه، علمی است که از کیفیت ساختن کشتیها و چگونگی راندن آن در دریا بحث می کند. این علم متوقف است بر شناسایی سمت دریاها و شهرها و اقالیم و شناسایی ساعات شبانه روز و همچنین شناسایی محل وزش بادها و تندبادها و بادهای ملایم و بادهای باران زا و غیرباران زا. علم میقات و علم هندسه از مبادی آن است. (از کشف الظنون)
نمک زار. (مهذب الاسماء). نمکستان. (دهار). نمکستان و شورستان. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). نمک زار و شوره زار و جایی که از آنجا نمک آورند. (ناظم الاطباء) ، جایی که در آن نمک فروشند. (از اقرب الموارد)
نمک زار. (مهذب الاسماء). نمکستان. (دهار). نمکستان و شورستان. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). نمک زار و شوره زار و جایی که از آنجا نمک آورند. (ناظم الاطباء) ، جایی که در آن نمک فروشند. (از اقرب الموارد)
بادامستان زبان کوچک را گویند که در دنباله شراع الحنک از سقف دهان آویخته است زبان کوچک لهات ملاز: (خواجه غلامی خرید دیگر تازه سست هل و هرزه گرد و لتره ملازه) (منجیک. 478)
بادامستان زبان کوچک را گویند که در دنباله شراع الحنک از سقف دهان آویخته است زبان کوچک لهات ملاز: (خواجه غلامی خرید دیگر تازه سست هل و هرزه گرد و لتره ملازه) (منجیک. 478)