صفحۀ ستبر و کلفتی که از چندین لا کاغذهای بیکاره و یا پارچه های کهنه می سازند. (ناظم الاطباء). کاغذی سخت ضخیم که از خمیر کاغذ یا چند لای کاغذ بر یکدیگر دوسیده کنند. تخته گونه ای که از خمیر کاغذ یا کاغذهای برهم نهاده و چسبانیده سازند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : جلد اگر می کنی مصحف و جدش بر او دفتر انجیل را بهر مقوا طلب. وحشی (دیوان چ امیرکبیر ص 169). جز مقوا و جلد و شیرازه هرچه سازم به دست خود سازم. علی تاج حلوایی. و رجوع به مقوّی ̍ شود
صفحۀ ستبر و کلفتی که از چندین لا کاغذهای بیکاره و یا پارچه های کهنه می سازند. (ناظم الاطباء). کاغذی سخت ضخیم که از خمیر کاغذ یا چند لای کاغذ بر یکدیگر دوسیده کنند. تخته گونه ای که از خمیر کاغذ یا کاغذهای برهم نهاده و چسبانیده سازند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : جلد اگر می کنی مصحف و جدش بر او دفتر انجیل را بهر مقوا طلب. وحشی (دیوان چ امیرکبیر ص 169). جز مقوا و جلد و شیرازه هرچه سازم به دست خود سازم. علی تاج حلوایی. و رجوع به مُقَوّی ̍ شود
در علم عروض مختلف آوردن حرکات قوافی شعر مثل قافیۀ گل با گل، دور با دور، بخت با دخت و طوس با فردوس، که یکی از عیوب قافیه است مانند این بیت، برای مثال هر وزیر و مفتی و شاعر که او طوسی بود / چون نظام الملک و غزّالی و فردوسی بود نیازمند شدن، محتاج شدن، در جای خشک و خالی فرود آمدن، تمام شدن توشه، بی توشه شدن
در علم عروض مختلف آوردن حرکات قوافی شعر مثل قافیۀ گِل با گُل، دَور با دُور، بَخت با دُخت و طوس با فردوس، که یکی از عیوب قافیه است مانندِ این بیت، برای مِثال هر وزیر و مفتی و شاعر که او طوسی بُوَد / چون نظام الملک و غزّالی و فردوسی بُوَد نیازمند شدن، محتاج شدن، در جای خشک و خالی فرود آمدن، تمام شدن توشه، بی توشه شدن
مرد بسیارگوی. (دهار). نیکوسخن یا تیززبان بسیارگوی. مذکر و مؤنث در آن یکسان است و گویند رجل مقوال و امراءه مقوال. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). خوش بیان و گشاده زبان: امراءه مقوال و مقول، زن نیکوسخن و گویند زن زبان آور بسیارگوی. (از اقرب الموارد)
مرد بسیارگوی. (دهار). نیکوسخن یا تیززبان بسیارگوی. مذکر و مؤنث در آن یکسان است و گویند رجل مقوال و امراءه مقوال. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). خوش بیان و گشاده زبان: امراءه مقوال و مقول، زن نیکوسخن و گویند زن زبان آور بسیارگوی. (از اقرب الموارد)
خالی شدن سرای، بپایان رسیدن قوت سپری شدن زاد، بی نیاز شدن غنی گردیدن، تهی دست شدن نیازمند گردیدن (ازاضداد)، بافتن ریسمانی که تارهای آن در باریکی و کلفتی مختلف باشد، یکی از عیوب قافیه است و آناختلاف حرکت حذو و توجیه است. نخستین مانند: هر وزیر و شاعر و مفتی که اوطوسی بود چون نظام الملک و غزالی و فردوسی بود. که فردوسی را با طوسی قافیه آورده. دوم مانند: (بفرق چمن ابر گسترد پر بفرش زمرد فروریخت در)
خالی شدن سرای، بپایان رسیدن قوت سپری شدن زاد، بی نیاز شدن غنی گردیدن، تهی دست شدن نیازمند گردیدن (ازاضداد)، بافتن ریسمانی که تارهای آن در باریکی و کلفتی مختلف باشد، یکی از عیوب قافیه است و آناختلاف حرکت حذو و توجیه است. نخستین مانند: هر وزیر و شاعر و مفتی که اوطوسی بود چون نظام الملک و غزالی و فردوسی بود. که فردوسی را با طوسی قافیه آورده. دوم مانند: (بفرق چمن ابر گسترد پر بفرش زمرد فروریخت در)