- مقعط
- دستار
معنی مقعط - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پلکان، برش، پایه
زمین گیر، برجای مانده، آنکه به واسطۀ بیماری و ناتوانی یا پیری نتواند از جا برخیزد
فرو رفته، گود، دارای عمق
بریده شده، چیزی که زواید آن را بریده و آراسته و پیراسته کرده باشند
کوتاه، مقابل موصل
در ادبیات در فن بدیع مصراع یا بیتی که حروف آن قابل اتصال نباشد و نتوان آن ها را سرهم نوشت، منفصل الحروف
کوتاه، مقابل موصل
در ادبیات در فن بدیع مصراع یا بیتی که حروف آن قابل اتصال نباشد و نتوان آن ها را سرهم نوشت، منفصل الحروف
محل قطع، جای بریدن، محل جدایی
پایان سخن
در علوم ادبی بیت آخر غزل یا قصیده
پایان سخن
در علوم ادبی بیت آخر غزل یا قصیده
جای نشستن، نشستنگاه، نشیمنگاه، در علم زیست شناسی دبر، پیزی
بینی چکان بینی شوی
گوشواره وار قرط (زینتی که در بینی آویزند) بسته: (و اسماع جهان را بجواهر محامد و مفاخرش مقرط ومشنف (داراد)،) (مرزبان نامه. تهران. 1317 ص 11)
دارای عمق
نشستنگاه، جمع مقاعد
بریدن، قطع و برش بریده شده
عادل و دادگر
عادل، دادگر
گوشواره دار
کسی که پادشاه یا خلیفه اقطاع به او می داده تا از درآمد آن زندگانی کند
آب مانده
خامه زن کلک بر