جدول جو
جدول جو

معنی مقعد - جستجوی لغت در جدول جو

مقعد
زمین گیر، برجای مانده، آنکه به واسطۀ بیماری و ناتوانی یا پیری نتواند از جا برخیزد
تصویری از مقعد
تصویر مقعد
فرهنگ فارسی عمید
مقعد
جای نشستن، نشستنگاه، نشیمنگاه، در علم زیست شناسی دبر، پیزی
تصویری از مقعد
تصویر مقعد
فرهنگ فارسی عمید
مقعد
نشستنگاه، جمع مقاعد
تصویری از مقعد
تصویر مقعد
فرهنگ لغت هوشیار
مقعد
((مَ عَ))
جای نشستن، دبر و سوراخ کون، جمع مقاعد
تصویری از مقعد
تصویر مقعد
فرهنگ فارسی معین
مقعد
((مُ عَ))
بر جای مانده، آن که به سبب مرض (قعاد) نتواند بر پای خیزد، زمینگیر
تصویری از مقعد
تصویر مقعد
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مقعده
تصویر مقعده
نشستنگاه، نشیمنگاه کون، غوک مونث مقعد و چاه نیمه کاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موعد
تصویر موعد
زمان، سررسید
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مقید
تصویر مقید
پایبند، پابسته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مقعر
تصویر مقعر
کاو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تقعد
تصویر تقعد
قیام نمودن به امر کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقاعد
تصویر مقاعد
محل های قرار گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقلد
تصویر مقلد
کسی که از دیگری تقلید کند، کسی که قول و عمل کس دیگر را تقلید و پیروی کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقعر
تصویر مقعر
فرو رفته، گود، دارای عمق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقید
تصویر مقید
بند شده، پابند، در قید و بند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معقد
تصویر معقد
سخن پوشیده و غامض، کلامی که تعقید داشته باشد، گره دار، گره بسته، غلیظ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقلد
تصویر مقلد
عالم و پیشوای مذهبی که مردم از او تقلید و پیروی کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقود
تصویر مقود
آنچه با آن ستور را دنبال خود بکشند، افسار، مهار، لگام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقصد
تصویر مقصد
هدف، مقصود، آهنگ، مکان یا چیزی که رسیدن به آن هدف است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصعد
تصویر مصعد
مایعی که آن را بجوشانند تا مقداری از آن تبخیر شود و طعم یا رنگش تغییر کند، تبخیر شده
فرهنگ فارسی عمید
دور راس (راس سفر) دور، رانده دور گشته تبعید شده نفی گردیده جمع مبعدین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجعد
تصویر مجعد
موی پیچیده، سطبر و بسته، مرغول
فرهنگ لغت هوشیار
این واژه و هم چنین تسعید در واژه نامه های تازی نیامده نیکبخت سعادتمند نیکبخت: خواجه بسان غضنفریست کجاهست بستدن و دادنش دودست مسعد. (منوچهری) توضیح تسعید در قاموسهای معتبر عربی نیامده
فرهنگ لغت هوشیار
فرا یازگاه فرا یاز بالا رو (آسانسور) محل برآمدن محل صعود، جمع مصاعد. برجای بلند برآمده، تبخیر شده: نور گل اندر گلابدان نرسیده قطره بر او چیست چون گلاب مصعد. (منوچهری)، پاک شده خالص گشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معقد
تصویر معقد
مفصل گره بسته، گره دار، سخن پوشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقید
تصویر مقید
پابند به زنجیر، بسته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقود
تصویر مقود
افسار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقاعد
تصویر مقاعد
جمع مقعد، جاهای قرار گرفتن و نشستن
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه قول و فعل دیگری را بی تصرف و تعمقی پیروی کند فقیه، که از او تقلید کنند در احکام فروع دین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقعط
تصویر مقعط
دستار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقعر
تصویر مقعر
دارای عمق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقصد
تصویر مقصد
مکان قصد، موضع و محل قصد و اراده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موعد
تصویر موعد
وعده گاه، مکان پیمان، جای عهد و پیمان، جای وعده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجعد
تصویر مجعد
((مُ جَ عَّ))
موی پیچ و تاب دار، موی ناصاف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبعد
تصویر مبعد
((مُ بَ عَّ))
تبعید شده، نفی گردیده، جمع مبعدین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مصعد
تصویر مصعد
((مَ عَ))
محل صعود
فرهنگ فارسی معین