- مقطر
- تقطیر شده، قطره قطره چکیده
معنی مقطر - جستجوی لغت در جدول جو
- مقطر
- قطره قطره، چکانیده شده
- مقطر ((مُ قَ طَّ))
- قطره قطره، چکانیده، تقطیر شده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پلکان، برش، پایه
گناهکار
برنهاده
خوشبو، بویا
چکیده شدن، بر پهلو افتادن
نوشته شده، خط کشی شده
تقدیر کننده، خدای تعالی
فرو رفته، گود، دارای عمق
قیر اندود شده، گرد بریده شده
بیچاره، ناچار، گرفتار، تنگدست
آنچه تقدیر شده، نصیب، قسمت، سرنوشت
قرار دهنده، تقریر کننده، بیان کننده
افطار کننده، روزه خوار، روزه شکننده
ویژگی شبی که مهتابی و روشن باشد، ماهتابی
ادویه دان، ظرفی که ادویۀ مطبخ در آن جای دارد
بریده شده، چیزی که زواید آن را بریده و آراسته و پیراسته کرده باشند
کوتاه، مقابل موصل
در ادبیات در فن بدیع مصراع یا بیتی که حروف آن قابل اتصال نباشد و نتوان آن ها را سرهم نوشت، منفصل الحروف
کوتاه، مقابل موصل
در ادبیات در فن بدیع مصراع یا بیتی که حروف آن قابل اتصال نباشد و نتوان آن ها را سرهم نوشت، منفصل الحروف
قطره قطره چکیدن، چکه چکه ریختن آب یا مایع دیگر
محل قطع، جای بریدن، محل جدایی
پایان سخن
در علوم ادبی بیت آخر غزل یا قصیده
پایان سخن
در علوم ادبی بیت آخر غزل یا قصیده
آنکه در کار و تکالیف خود کوتاهی و سستی کند، کوتاهی کننده، تقصیرکار
پوست کرده شده، پوست کنده، دانه ای که پوست آن را کنده باشند
گنجه نامه دان، شکردان، کنده کنده که بر پای گناهکارنهند، کوته بالا مرد
بارانی روز بارانی
استاره (مسطر فولادی و چوب جدول کشان را گویند) سمیره نما نویسنده، سمیره دار (سمیره خطی باشد که بکشند) صفحه مقوایی که برآن بجای سطرها ریسمان دوخته است و کاتبان آنرا زیر ورق گذارند و روی هر سطر ریسمان دست کشند تا جای آن بر کاغذ بماند وبر آن جا سطری نویسند، خط کش: روز و شب را به مسطر انصاف استوا داده چون خط جدول. (ابوالفرج رونی) نوشته شده، خط کشی شده (کاغذ و غیره) : بصد گونه نگار آراسته باغ بنقش وشی و نقش مسطر. (دقیقی)
حاجتمند، تنگدست، بیچاره
عطر آمیز، خوشبو
قیر اندود
گرد بریده، کتران مالیده زفت مالیده هر چیز گرد بریده قوار ساخته، قطران مالیده، یکی از اشکال خط عربی (پیدایش خط و خطاطان 88)
ساخته ساخته شده، تاک زده (تاک طاق) تاکدار کامل شده مکمل، تمام بنا شده، طاق زده شده
تابان، درخشان، روشن، نورانی
روزه خور، روزه بر افطار کننده روزه خورنده، آنچه روزه را باطل کند، جمع مفاطیر
گوشواره وار قرط (زینتی که در بینی آویزند) بسته: (و اسماع جهان را بجواهر محامد و مفاخرش مقرط ومشنف (داراد)،) (مرزبان نامه. تهران. 1317 ص 11)