معنی مقشر - فرهنگ فارسی عمید
معنی مقشر
- مقشر
- پوست کرده شده، پوست کنده، دانه ای که پوست آن را کنده باشند
تصویر مقشر
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با مقشر
مقشر
- مقشر
- ستیهنده در سؤال. (منتهی الارب) (آنندراج). ستیهنده و الحاح کننده در سؤال. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مقشر
- مقشر
- آن که پوست از روی مردمان بازکند. (مهذب الاسماء) ، آنکه قشر و پوست از چیزی برمی گیرد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا