جدول جو
جدول جو

معنی مقسوم - جستجوی لغت در جدول جو

مقسوم
قسمت شده، تقسیم شده، بخش شده، در ریاضیات عددی که بر عدد دیگر تقسیم شده، بخشی
تصویری از مقسوم
تصویر مقسوم
فرهنگ فارسی عمید
مقسوم(مَ)
بخش کرده شده. (آنندراج). بخش بخش شده و قسمت شده. (ناظم الاطباء). بخش شده. بخشیده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : لها سبعه ابواب لکل باب منهم جزء مقسوم. (قرآن 44/15). زمین مقسوم است به چهار قسم به دو دایره یکی را دایره الآفاق خوانند دو دیگر را خط الاستوا خوانند. (حدود العالم). هر ناحیتی از این نواحی مقسوم است به اعمال و اندر هر عملی شهرهاست بسیار. (حدود العالم).
بس قلق نیستم همی دانم
رزق مقسوم و بخت مقدور است.
مسعودسعد.
دیده بی دیدگان به رأی العین
شکل مقسوم و صورت مقدور.
مسعودسعد.
آنچه اندر ازل مقسوم بود خوردم. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 34). خوردن بیش از رزق مقسوم. (گلستان). رزق اگر چه مقسوم است به اسباب حصول آن تعلق شرط است. (گلستان). جملۀ امور مقدر و مقسوم اند به تقدیر مشیت کامله و قسمت عادله. (مصباح الهدایه چ همایی ص 396). توسل و توصل به رزق مقسوم نجویند. (مصباح الهدایه، ایضاً ص 248). و در وصول رزق مقسوم از مبداء حیات تا اجل معلوم. (مصباح الهدایه، ایضاً ص 261).
رزق مقسوم و وقت معلوم است
ساعتی بیش و لحظه ای پس نیست.
ابن یمین.
اگر چه رزق مقسوم است می جوی
که خوش فرمود این معنی معزی
که یزدان رزق اگر بی سعی دادی
به مریم کی ندا کردی که ’هزی’.
ابن یمین.
- رزق مقسوم، روزی نهاده. رزق مقدر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به رزق مقسوم شود.
، (اصطلاح حساب) آن را که همی بخشی مقسوم خوانند. (التفهیم). آن عدد که بخش شود به عددی دیگر. مقابل مقسوم علیه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بخشی. (واژه های نو فرهنگستان ایران).
- مقسوم علیه، آنکه بر او بخشی. (التفهیم). آن عدد که عددی دیگر به آن بخش می شود مانند 12 در ’12: 60’. مقابل مقسوم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). فرهنگستان ایران کلمه ’بخشیاب’ رابجای این کلمه پذیرفته است.
- مقسوم علیهم، اشیا یا اشخاصی که چیزی به آنان بخش شده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- مقسوم علیه مشترک، هرگاه دو یا چند عدد بطور مشترک بر چند عدد قابل قسمت باشند مانند 48 و 36 که هردو بر 1، 2، 3، 4، 6 و 12 قابل قسمت می باشند در این صورت عددهای 1، 2، 3، 4، 6 و 12 را مقسوم علیه مشترک عددهای 48 و 36 نامند. فرهنگستان ایران ’بخشیاب مشترک’ را بجای این ترکیب پذیرفته است.
- بزرگترین مقسوم علیه مشترک، در میان مقسوم علیه های مشترک دو یا چند عدد، آن عددکه از همه بزرگتر است بزرگترین مقسوم علیه مشترک آن عددها نامیده می شود چنانکه در مثال مقسوم علیه مشترک عدد 12 بزرگترین مقسوم علیه مشترک 36 و 48 به شمار می آید. رجوع به ترکیب قبل شود
لغت نامه دهخدا
مقسوم
بخش و قسمت کرده شده
تصویری از مقسوم
تصویر مقسوم
فرهنگ لغت هوشیار
مقسوم((مَ))
قسمت شده، بخش بخش شده، عددی که بر عدد دیگر تقسیم شده، علیه عددی که عدد دیگر بر آن تقسیم شده، بخشیاب
تصویری از مقسوم
تصویر مقسوم
فرهنگ فارسی معین
مقسوم
بخشی، قسمت شده، بخش شده
متضاد: مقسوم علیه
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از موسوم
تصویر موسوم
نام نهاده شده، معروف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقاوم
تصویر مقاوم
آنکه در برابر کسی بایستد و مقاومت کند، ایستادگی کننده، پابرجا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرسوم
تصویر مرسوم
ویژگی هنجاری که براساس آیین یا فرهنگ در یک جامعه رایج شده است، چیزی که از طرف والی یا حاکم به کسی داده می شود، جیره، مواجب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرسوم
تصویر مرسوم
فرمان، دستور، آئین، عادت و روش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسقوم
تصویر مسقوم
بیمار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقاوم
تصویر مقاوم
برابری کننده با کسی در کشتی و جز آن، پایداری کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موسوم
تصویر موسوم
نشان کرده شده، نام نهاده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موسوم
تصویر موسوم
((مُ))
نام نهاده شده، اسم گذاشته شده، در فارسی به معنای شناخته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرسوم
تصویر مرسوم
((مَ))
آنچه رسم شده، معمول، فرمان، دستور، در فارسی جیره، مواجب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقاوم
تصویر مقاوم
((مُ وِ))
مقاومت کننده، ایستادگی کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقاوم
تصویر مقاوم
پایدار، ایستا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مرسوم
تصویر مرسوم
به آیین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از موسوم
تصویر موسوم
نامیده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مقاوم
تصویر مقاوم
Durable, Resilient, Stanch, Sturdy, Tenacious
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مقاوم
تصویر مقاوم
durable, résilient, étanchéité, robuste, tenace
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مقاوم
تصویر مقاوم
耐用的 , 有弹性的 , 密封的 , 结实的 , 顽强的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مقاوم
تصویر مقاوم
내구성이 있는 , 탄력 있는 , 밀봉된 , 튼튼한 , 집요한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مقاوم
تصویر مقاوم
dayanıklı, dirençli, sızdırmaz, sağlam, inatçı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مقاوم
تصویر مقاوم
tahan lama, tangguh, kedap, kokoh, gigih
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مقاوم
تصویر مقاوم
টেকসই , স্থিতিস্থাপক , সিলমোহর , দৃঢ় , একাগ্র
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مقاوم
تصویر مقاوم
टिकाऊ , लचीला , रोकने वाला , मजबूत , जिद्दी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مقاوم
تصویر مقاوم
durável, resiliente, estanque, robusto, tenaz
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مقاوم
تصویر مقاوم
durevole, resiliente, ermetico, robusto, tenace
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مقاوم
تصویر مقاوم
duradero, resiliente, estanco, robusto, tenaz
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مقاوم
تصویر مقاوم
haltbar, resilient, abgedichtet, robust, zäh
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مقاوم
تصویر مقاوم
duurzaam, veerkrachtig, dicht, stevig, vasthoudend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مقاوم
تصویر مقاوم
міцний , стійкий , герметичний , міцний , впертий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مقاوم
تصویر مقاوم
прочный , устойчивый , герметичный , упорный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مقاوم
تصویر مقاوم
trwały, odporny, hermetyczny, solidny, uparty
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مقاوم
تصویر مقاوم
耐久性のある , 弾力のある , 密閉の , 丈夫な , 粘り強い
دیکشنری فارسی به ژاپنی