- مقتنع
- قناعت کننده
معنی مقتنع - جستجوی لغت در جدول جو
- مقتنع ((مُ تَ نِ))
- قناعت کننده، قانع
- مقتنع
- قناعت کننده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
در تصرف و مالکیت کسی درآمده، کسب شده، به دست آمده
امتناع کننده، کسی که از امری یا کاری باز ایستد و سرپیچی کند، محال، غیرممکن
سرمایه دار، سرمایه دهنده بدست آمده کسب شده. گرد آورنده (مال) فراهم آورنده ذخیره کننده، لازم گیرنده ملازم (حیا و جز آن)، دارنده مالک
شکار کننده، در بند کشنده گرفتار کننده، الفنجنده (کسب کننده) شکارشده صید شده: (و مرغان شکاری جز بر مقتنص خویش ننشینند ) (نفثه المصدور. چا. یز. 61)، آنچه شکار کنند
پاره، قطعه
اشایند زاور (ممتنع در برابر ممکن)، سر پیچنده سر باز زننده آنکه از امری باز ایستد امتناع کننده سر پیچنده، مفهومی است که عدم آن در خارج ضروری باشد، هر گاه ضرورت عدم بواسطه غیر باشد ممتنع بالغیر خواهد بود و اگر بالذات عدم او ضروری باشد ممتنع بالذات خواهد بود (دستور ج 3 ص: 333 فرع. سج)
امتناع کننده، سرپیچی کننده، ناممکن، محال
شکار شده
شکار کننده
یابنده، کسب کننده
اقناع کننده، قانع کننده
کسی که سر و صورت خود را پوشانیده
پارسی تازی گشته مغنا مکنا روسری خرسند کننده پارچه ای که زنان سر خود را بدان پوشانند روسری مقنعه