جدول جو
جدول جو

معنی مقتم - جستجوی لغت در جدول جو

مقتم(مُ تَم م)
آن که بخورد هرچه بر خوان باشد. (آنندراج) (از اقرب الموارد). مقم ّ. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مقیم
تصویر مقیم
کسی که در جایی اقامت دارد، برپا دارنده، ثابت، پابرجا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقوم
تصویر مقوم
آنکه کجی چیزی را راست کند، راست کننده، قیمت کننده، ارزیاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقام
تصویر مقام
منزلت، رتبه، پایه، جایگاه
جای اقامت
در موسیقی ترتیب قرار گرفتن فاصله های پرده، نیم پرده و ربع پرده میان نت های هشت گانۀ یک گام، در موسیقی پرده
در تصوف هر یک از مراحل سیر و سلوک که عبارتند از توبه، ورع، زهد، فقر، صبر، توکل و رضا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقسم
تصویر مقسم
تقسیم شده، بخش بخش شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقسم
تصویر مقسم
قسمت کننده، بخش بخش کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقدم
تصویر مقدم
پیش رفته، پیش افتاده، پیش فرستاده شده، مقابل مؤخّر
کنایه از پیش رو، جلو
مقدم داشتن: کسی یا چیزی را پیش انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقدم
تصویر مقدم
هنگام آمدن، وقت قدم نهادن، از سفر باز آمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقتل
تصویر مقتل
جایی که کسی در آن کشته شده، جای کشتن
در علوم ادبی شعر یا نثری در مدح و ستایش شهدای کربلا و مصائب وارد شده بر آنان، برای مثال دست از جهان بشویم عزّ و شرف نجویم / مدح و غزل نگویم مقتل کنم تقاضا (کسائی - ۶۹)، جایی از بدن انسان یا حیوان که هرگاه ضربه یا صدمه ای به آن وارد آید باعث هلاک شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقتحم
تصویر مقتحم
کسی که بی اندیشه به کاری خطرناک اقدام کند، بی پروا
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ مِ)
آب خورنده از مشک یا از سوراخ مشک آب خورنده به دهان. (آنندراج) (از منتهی الارب). و رجوع به اقتماع شود، برگزیدۀ چیزی گیرنده. (آنندراج) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مقحم
تصویر مقحم
سست، ضعیف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موتم
تصویر موتم
سوک گاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقسم
تصویر مقسم
جای تقسیم و قسمت قسمت کننده، بخش و تقسیم کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقشم
تصویر مقشم
چراگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقطم
تصویر مقطم
جویدن، گزیدن، مزه دندان، نوک نوک پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقلم
تصویر مقلم
دار پیرا ابزار پیرایش درختان ناتوان هیچکاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهتم
تصویر مهتم
غم خوار اندوه مند، توجه کننده بکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکتم
تصویر مکتم
سخن نیکو پوشیده
فرهنگ لغت هوشیار
کشتن گاه، قتلگاه، زمینی که کسی در آنجا قتل شده باشد، جمع آن مقاتل است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقوم
تصویر مقوم
قیمت کننده، بها گذار، نرخ دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقدم
تصویر مقدم
باز آمدن، قدوم، از جائی باز آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقام
تصویر مقام
اقامت و آرام گرفتن بجائی، منزلت، رتبه، جایگاه
فرهنگ لغت هوشیار
بی پروا نیاندیشنده کسی که بی اندیشه خود را در کاری افکند و از خطر نترسد بی پروا: (تقدیر آسمانی شیر شرزه را اسیر صندوق گرداند... و شجاع مقتحم را بددل محترز .) (کلیله. مصحح مینوی. 105- 104)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقیم
تصویر مقیم
آنکه در جایی آرام کند، و آنرا وطن قرار دهد، ساکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغتم
تصویر مغتم
غمگین، اندوهگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مختم
تصویر مختم
مهر کرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماتم
تصویر ماتم
اندوه، غم، مصیبت، عزا، سوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقتم
تصویر اقتم
سیاهرنگ، خاکسترگون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماتم
تصویر ماتم
((تَ))
غم، مصیبت، سوگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکتم
تصویر مکتم
((مُ کَ تَّ))
پوشنده، پنهان، مستور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقیم
تصویر مقیم
((مُ))
اقامت گزیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقوم
تصویر مقوم
آن که کجی چیزی را راست کند، ارزیاب، قیمت کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقسم
تصویر مقسم
((مُ قَ سِّ))
تقسیم کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقام
تصویر مقام
پایگاه، جای گاه
فرهنگ واژه فارسی سره