به آب خنک غسل آرنده، گیرندۀ قراره از بن دیگ و قراره به معنی شوربا یا ریزه های دیگ افزار و مانندآن که در تک دیگ بماند و بچسبد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اقترار شود
به آب خنک غسل آرنده، گیرندۀ قُراره از بن دیگ و قُراره به معنی شوربا یا ریزه های دیگ افزار و مانندآن که در تک دیگ بماند و بچسبد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اقترار شود
بسنده کننده و نگذرنده از چیزی. (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). آنکه پسند می کند چیزی را و خشنود است از آن و نمی گذرد از آن. (ناظم الاطباء). رجوع به اقتصار شود. - مقتصر علی ازار، خشنود است از ازار که می پوشاند برهنگی را. (ناظم الاطباء)
بسنده کننده و نگذرنده از چیزی. (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). آنکه پسند می کند چیزی را و خشنود است از آن و نمی گذرد از آن. (ناظم الاطباء). رجوع به اقتصار شود. - مقتصر علی ازار، خشنود است از ازار که می پوشاند برهنگی را. (ناظم الاطباء)
سی ویکمین خلیفۀ عباسی. رجوع به محمد بن احمد مقتفی و رجوع به الکامل ابن اثیر چ بیروت ج 11 ص 42 و تجارب السلف ص 306 و تاریخ گزیده چ لیدن ص 364 و تاریخ الخلفاء ص 290 و 293 شود
سی ویکمین خلیفۀ عباسی. رجوع به محمد بن احمد مقتفی و رجوع به الکامل ابن اثیر چ بیروت ج 11 ص 42 و تجارب السلف ص 306 و تاریخ گزیده چ لیدن ص 364 و تاریخ الخلفاء ص 290 و 293 شود
از عقب درآینده. (غیاث) (آنندراج). کسی که پیروی می کند دیگری را. (ناظم الاطباء). از پی رونده. پیروی کننده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : نک پیاپی کاروانها مقتفی زین شکاف در که هست آن مختفی. (منسوب به مولوی، مثنوی چ خاور ص 178). ، آنکه چیزی را برمی گزیند و آن را مخصوص خویشتن می کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اقتفاء شود
از عقب درآینده. (غیاث) (آنندراج). کسی که پیروی می کند دیگری را. (ناظم الاطباء). از پی رونده. پیروی کننده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : نک پیاپی کاروانها مقتفی زین شکاف در که هست آن مختفی. (منسوب به مولوی، مثنوی چ خاور ص 178). ، آنکه چیزی را برمی گزیند و آن را مخصوص خویشتن می کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اقتفاء شود
بر زمین زننده. (آنندراج). آن که بر زمین می افکند کسی را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (ازاقرب الموارد) ، خاک آلود. (آنندراج) (از منتهی الارب). آلوده شده به گرد و خاک. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شیر که شکاری رابر خاک افکند. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شیری که می رباید کسی را. (ناظم الاطباء)
بر زمین زننده. (آنندراج). آن که بر زمین می افکند کسی را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (ازاقرب الموارد) ، خاک آلود. (آنندراج) (از منتهی الارب). آلوده شده به گرد و خاک. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شیر که شکاری رابر خاک افکند. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شیری که می رباید کسی را. (ناظم الاطباء)
تنگ کننده نفقه بر عیال. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آنکه بر اهل و عیال به نفقه شمار کند. آنکه بر نفقه خواران خود تنگ گیرد. حظّال. حظل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به قتر و اقتار شود، درویش. (ترجمان القرآن) (مهذب الاسماء). مرد فقیر و درویش و تنگدست. (ناظم الاطباء) :... علی الموسع قدره و علی المقتر قدره متاعاً بالمعروف حقاً علی المحسنین. (قرآن 236/2) ، پالان و زین نیکو ساخت و نیکو نشست که پشت ستور را ازریش نگاه دارد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
تنگ کننده نفقه بر عیال. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آنکه بر اهل و عیال به نفقه شمار کند. آنکه بر نفقه خواران خود تنگ گیرد. حظّال. حَظِل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به قتر و اقتار شود، درویش. (ترجمان القرآن) (مهذب الاسماء). مرد فقیر و درویش و تنگدست. (ناظم الاطباء) :... علی الموسع قدره و علی المقتر قدره متاعاً بالمعروف حقاً علی المحسنین. (قرآن 236/2) ، پالان و زین نیکو ساخت و نیکو نشست که پشت ستور را ازریش نگاه دارد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)