جدول جو
جدول جو

معنی مقتفر - جستجوی لغت در جدول جو

مقتفر
(مُ تَ فِ)
در پی رونده و پیروی کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب). آن که پیروی می کند و در پی کسی می رود. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به اقتفار شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مقتدر
تصویر مقتدر
دارای قدرت، توانا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقتفی
تصویر مقتفی
از پی کسی رونده، پیروی کننده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تِرر)
به آب خنک غسل آرنده، گیرندۀ قراره از بن دیگ و قراره به معنی شوربا یا ریزه های دیگ افزار و مانندآن که در تک دیگ بماند و بچسبد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اقترار شود
لغت نامه دهخدا
(مُ قَتْ تَ)
کباء مقتر، چوب بخور، بخور کرده شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ قَتْ تِ)
مرد تنگ گیرندۀ نفقه بر عیال. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آنکه بر نفقه خواران خود تنگ گیرد. مقتر. حظل. حظّال. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُ فِ)
ویران شده و خراب و خالی از اهل. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به اقفار شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَفْ فِ)
افزون شونده. (آنندراج). بسیار و فراوان و افزون شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ فَ)
کشتزاری که گیاه آن نابالیده چریده شود. (ناظم الاطباء) (آنندراج). متفره. (محیطالمحیط). و رجوع به متفره شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ثِ)
رخت خانه سازنده چیزی را. (از آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ دِ)
از نامهای خداست. (از ذیل اقرب الموارد). نامی از نامهای خدای تعالی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ دِ)
توانا. (مهذب الاسماء) (دهار). قادر و توانا. (ناظم الاطباء) : و کان اﷲ علی کل شی ٔ مقتدراً. (قرآن 45/18) ، دیگ پز. (آنندراج). پزندۀ در دیگ. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط) ، میانه از هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج). وسط و میانه از هر چیزی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، رجل مقتدرالطول، مرد میانه بالا. (از اقرب الموارد) ، پر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رَ)
بعیر مقترف، شتر نوخریده. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کسب شده. مکتسب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به اقتراف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رِ)
ورزنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). ورزکننده. (ناظم الاطباء). کسب کننده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد). ج، مقترفون: ولتصغی اًلیه اءفئده الذین لایؤمنون بالاخرهو لیرضوه و لیقترفوا ماهم مقترفون. (قرآن 113/6) ، گناهکار و متهم. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اقتراف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ سِ)
به ستم بر کاری دارنده کسی را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ صَ)
کوتاه. مختصر. مجمل. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ شِ)
برهنه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). برهنه از جامه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ صِ)
بسنده کننده و نگذرنده از چیزی. (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). آنکه پسند می کند چیزی را و خشنود است از آن و نمی گذرد از آن. (ناظم الاطباء). رجوع به اقتصار شود.
- مقتصر علی ازار، خشنود است از ازار که می پوشاند برهنگی را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فِ)
رجل مقتفل الیدین، مرد زفت ناکس که نخواهد نیکی و احسان از دستش برآید. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
سی ویکمین خلیفۀ عباسی. رجوع به محمد بن احمد مقتفی و رجوع به الکامل ابن اثیر چ بیروت ج 11 ص 42 و تجارب السلف ص 306 و تاریخ گزیده چ لیدن ص 364 و تاریخ الخلفاء ص 290 و 293 شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
از عقب درآینده. (غیاث) (آنندراج). کسی که پیروی می کند دیگری را. (ناظم الاطباء). از پی رونده. پیروی کننده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
نک پیاپی کاروانها مقتفی
زین شکاف در که هست آن مختفی.
(منسوب به مولوی، مثنوی چ خاور ص 178).
، آنکه چیزی را برمی گزیند و آن را مخصوص خویشتن می کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اقتفاء شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فا)
برگزیده شده. (ناظم الاطباء) ، مقتفی به، مؤثر مکرم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فِ)
بر زمین زننده. (آنندراج). آن که بر زمین می افکند کسی را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (ازاقرب الموارد) ، خاک آلود. (آنندراج) (از منتهی الارب). آلوده شده به گرد و خاک. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شیر که شکاری رابر خاک افکند. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شیری که می رباید کسی را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قَفْ فِ)
در پی رونده و پیروی نماینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پیرو و پیروی کننده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فِ)
نعت فاعلی از احتفار. کنندۀ زمین به آهن. (از منتهی الارب). کننده زمین را. (آنندراج). کننده. کاونده. حفرکننده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تِ)
تنگ کننده نفقه بر عیال. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آنکه بر اهل و عیال به نفقه شمار کند. آنکه بر نفقه خواران خود تنگ گیرد. حظّال. حظل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به قتر و اقتار شود، درویش. (ترجمان القرآن) (مهذب الاسماء). مرد فقیر و درویش و تنگدست. (ناظم الاطباء) :... علی الموسع قدره و علی المقتر قدره متاعاً بالمعروف حقاً علی المحسنین. (قرآن 236/2) ، پالان و زین نیکو ساخت و نیکو نشست که پشت ستور را ازریش نگاه دارد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مقتفی
تصویر مقتفی
از پس آینده سپس آینده از پی کسی رونده در پی در آینده پیروی کننده: (نک پیاپی کاروانها مقتفی زین شکاف در که هست آن مختفی) (مثنوی. نیک. 149: 3)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقتدر
تصویر مقتدر
توانا، قادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقتدر
تصویر مقتدر
((مُ تَ دِ))
قادر، توانا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقتفی
تصویر مقتفی
((مُ تَ))
از پی کسی رونده، در پی در آینده، پیروی کننده
فرهنگ فارسی معین
بااقتدار، توانا، زورمند، قادر، قدرتمند، قدر، نیرومند
متضاد: ناتوان
فرهنگ واژه مترادف متضاد