معنی مقتدر - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با مقتدر
مقتدر
- مقتدر
- توانا. (مهذب الاسماء) (دهار). قادر و توانا. (ناظم الاطباء) : و کان اﷲ علی کل شی ٔ مقتدراً. (قرآن 45/18) ، دیگ پز. (آنندراج). پزندۀ در دیگ. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط) ، میانه از هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج). وسط و میانه از هر چیزی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، رجل مقتدرالطول، مرد میانه بالا. (از اقرب الموارد) ، پُر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
مقتدر
- مقتدر
- از نامهای خداست. (از ذیل اقرب الموارد). نامی از نامهای خدای تعالی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا