جدول جو
جدول جو

معنی مقتضیات - جستجوی لغت در جدول جو

مقتضیات
سزاوار، شایسته، مناسب، لوازم، ضروریات، اقتضا کننده ها
تصویری از مقتضیات
تصویر مقتضیات
فرهنگ فارسی عمید
مقتضیات
جمع مقتضیه، بایستگان در خواسته ها، جمع مقتضیه، بایندگان خواهندگان در فارسی: فرا خور ها انگیزه ها جمع مقتضیه خواهش شده ها طلب شده ها، لوازم: (واعتدال میان متحرکات و سوابق کلام منظوم از مقتضیات وزن است) (المعجم. چا. دانشگاه. 33) جمع مقتضیه: اقتضا کننده ها، شایسته ها، حاجات ضرورات
فرهنگ لغت هوشیار
مقتضیات
جمع مقتضیه، خواهش شده ها، طلب شده ها، لوازم
تصویری از مقتضیات
تصویر مقتضیات
فرهنگ فارسی معین
مقتضیات
جمع مقتضیه، اقتضاکننده ها، شایسته ها، حاجات، ضرورت
تصویری از مقتضیات
تصویر مقتضیات
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مقتضی
تصویر مقتضی
اقتضا کننده، موجب، تقاضا کننده، خواهان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقتضا
تصویر مقتضا
اقتضا شده، خواست، نیاز، لازمه، درخور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقتضا
تصویر مقتضا
رسم الخطی در فارسی برای مقتضی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقتنیات
تصویر مقتنیات
مانه ها مایه ها سرمایه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقتضی
تصویر مقتضی
تقاضا کننده، درخواست و طلب کننده اقتضا شده، در خور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبتغیات
تصویر مبتغیات
جمع مبتغی، آرزو ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محتویات
تصویر محتویات
جمع محتویه، فروستان جمع محتویه (محتوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقتبسات
تصویر مقتبسات
جمع مقتبسه (مقتبس)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقتولات
تصویر مقتولات
جمع مقتوله، کشتگان، جمع مقتوله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقتیات
تصویر اقتیات
خوردن خورش یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرضیات
تصویر مرضیات
جمع مرضیه، پسندیدگان جمع مرضیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقویات
تصویر مقویات
جمع مقویه، نیروبخشان، تواندهان
فرهنگ لغت هوشیار
مقتضیه در فارسی مونث مقتضی بنگرید به مقتضی مقتضیه در فارسی مونث مقتضی بنگرید به مقتضی مونث مقتضی، جمع مقتضیات مونث مقتضی (-) : (طبقات صاحب منصبان که هر وقت اقتضا نماید بخدمات مقتضیه مامور خواهند شد) (مراه البلدان ج 1 ضمیمه ص 18)، جمع مقتضیات
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مشتهیه، پژهان انگیزان گرای انگیزان جمع مشتهیه (مشتهی) : مانند ماکل ومشارب وملابس ومساکن ومشتهیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقتضی
تصویر مقتضی
((مُ تَ ضا))
اقتضا شده، تقاضا شده، درخواست شده، در فارسی لازم، لازمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشتهیات
تصویر مشتهیات
((مُ تَ))
جمع مشتهیه، چیزهای خواسته شده و آرزو کرده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقتضی
تصویر مقتضی
((مُ تَ))
اقتضاکننده، تقاضاکننده، شایسته، درخور، مطابق، موافق، سبب، موجب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محتویات
تصویر محتویات
درونمایه
فرهنگ واژه فارسی سره