جدول جو
جدول جو

معنی مقاومت - جستجوی لغت در جدول جو

مقاومت
ایستادگی کردن، با کسی در امری برابری کردن، ضدیت کردن
تصویری از مقاومت
تصویر مقاومت
فرهنگ فارسی عمید
مقاومت
(مُ وَ / وِ مَ)
ایستادگی و برابری و مقابلی. (ناظم الاطباء). مقاومه. پافشاری. ایستادگی. استقامت. پایداری. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : جز جنگ و مقاومت روی ندارد. (کلیله و دمنه). با صیاد مقاومت صورت نبندد. (کلیله و دمنه). چون به آمل رسیدندابوالعباس از مقاومت ایشان عاجز آمد و به هزیمت شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 261). چون به ولایت شهریار رسیدند شمس المعالی... دل بر مقاومت ایشان نهاد. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 263). مجال مجادله ممکن نگردد و مکنت مقاومت صورت نبندد. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 291). اهل آن قلعت به مقاومت بازایستادند. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 415). اگر به مقاومت او قیام نماییم ظفر یابیم و پیروز آییم. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 81). دانا هرچند که دولت را مساعد دشمن بیند از کوشش در مقاومت به قدر وسع خویش کم نکند. (مرزبان نامه ایضاً ص 81). مادر گفت اگر تو مقاومت این خصم به مظاهرت موشان و معاونت ایشان خواهی کرد زود بودکه هلاک شوی. (مرزبان نامه ایضاً ص 90). خیل از جوانب بر کار شد... و مدت پنج ماه مقاومت نمودند. (مرزبان نامه چ قزوینی ج 1 ص 64). من می خواهم... در پیش تو جانسپاریها کنم و من این قدر دانم که مرا مجال مقاومت تونباشد. (جوامع الحکایات عوفی). فریدون غوری نام که سروری از جمله قادۀ سلطان بود با مردی پانصد بر دروازه مترصد بود و مقاومت را مستعد. (جهانگشای جوینی ایضاً ج 1 ص 99). بدین سبب اهالی شهر در کار مجدتر شدندو بر مقاومت و مبارزات صبورتر گشتند. (جهانگشای جوینی ایضاً ج 1 ص 100). فی الجمله پسر در قوت و صنعت سر آمد چنانکه کسی را در زمان او با او امکان مقاومت نماند. (گلستان). مقاومت با ایشان ممتنع است. (گلستان). کسی که با او مجال مقاومت نبود. (گلستان). و ملوک از هر طرف به منازعت برخاستند. به مقاومت، لشکر آراستند. (گلستان). خواجه علی چون قوت مقاومت نداشت علم عزیمت به صوب مازندران برافراشت. (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 366). سلطان بدیع الزمان میرزا تاب مقاومت نیاورده به جانب قندهار شتافت. (حبیب السیر ایضاً ج 4 ص 112).
- مقاومت الکتریکی، (اصطلاح فیزیک) کمیتی است متناسب با مقدار گرمایی که بر اثر عبور جریان برق درسیم ایجاد می شود و واحد آن اهم و علامتش W است.
- مقاومت پیوستن، مقاومت کردن. پایداری کردن. ایستادگی کردن: کیست که با قضای آسمانی مقاومت یارد پیوست. (کلیله و دمنه).
- مقاومت رفتن، ایستادگی به عمل آمدن. پایداری کردن: از هر دو جانب مقاومت رفت. (کلیله ودمنه).
- مقاومت کردن، پایداری کردن ایستادگی کردن. در ایستادن. پای داشتن. ثبات ورزیدن. پافشاری کردن. (یادداشت به خطمرحوم دهخدا) : خلقی بسیارند و من با ایشان مقاومت نمی توانم کرد. (سیاست نامه). اگر به ذات خویش مقاومت نتواند کرد یاران گیرد. (کلیله و دمنه). امیر خراسان... به پاسخ گفت که کار ایشان زیادت از آن است که با ایشان مقاومت و مقاتلت توانیم کرد. (سلجوقنامۀ ظهیری ص 15).
صبر به طاقت آمد از بار کشیدن غمت
چند مقاومت کند حبه و سنگ صدمنی.
سعدی.
- مقاومت مصالح، (اصطلاح مهندسی) فنی است که بوسیلۀ آن مقاومت و نیروی داخلی کلیۀ اجسام را اندازه می گیرند (معمولاً در مورد مصالح ساختمانی به کار می رود).
- مقاومت ناپذیر، که در برابر او پایداری نتوان کرد. آنکه یا آنچه در برابر او ایستادگی ممکن نباشد
لغت نامه دهخدا
مقاومت
ایستادگی و برابری و مقابلی، پایداری
تصویری از مقاومت
تصویر مقاومت
فرهنگ لغت هوشیار
مقاومت
((مُ وِ مَ))
ایستادگی کردن، پایداری نمودن، ایستادگی، پایداری، دوام، استحکام
تصویری از مقاومت
تصویر مقاومت
فرهنگ فارسی معین
مقاومت
پایداری، ایستادگی، ایستاده گری
تصویری از مقاومت
تصویر مقاومت
فرهنگ واژه فارسی سره
مقاومت
ابرام، استقامت، استواری، ایستادگی، پافشاری، پایداری، توانایی، دوام، طاقت، قدرت، مدافعه، نیرو، یارایی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مقاومت
مقاومةً
تصویری از مقاومت
تصویر مقاومت
دیکشنری فارسی به عربی
مقاومت
Resistance
تصویری از مقاومت
تصویر مقاومت
دیکشنری فارسی به انگلیسی
مقاومت
résistance
تصویری از مقاومت
تصویر مقاومت
دیکشنری فارسی به فرانسوی
مقاومت
مزاحمت
تصویری از مقاومت
تصویر مقاومت
دیکشنری فارسی به اردو
مقاومت
resistência
تصویری از مقاومت
تصویر مقاومت
دیکشنری فارسی به پرتغالی
مقاومت
opór
تصویری از مقاومت
تصویر مقاومت
دیکشنری فارسی به لهستانی
مقاومت
сопротивление
تصویری از مقاومت
تصویر مقاومت
دیکشنری فارسی به روسی
مقاومت
опір
تصویری از مقاومت
تصویر مقاومت
دیکشنری فارسی به اوکراینی
مقاومت
weerstand
تصویری از مقاومت
تصویر مقاومت
دیکشنری فارسی به هلندی
مقاومت
Widerstand
تصویری از مقاومت
تصویر مقاومت
دیکشنری فارسی به آلمانی
مقاومت
ความต้านทาน
تصویری از مقاومت
تصویر مقاومت
دیکشنری فارسی به تایلندی
مقاومت
resistenza
تصویری از مقاومت
تصویر مقاومت
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
مقاومت
upinzani
تصویری از مقاومت
تصویر مقاومت
دیکشنری فارسی به سواحیلی
مقاومت
התנגדות
تصویری از مقاومت
تصویر مقاومت
دیکشنری فارسی به عبری
مقاومت
抵抗
تصویری از مقاومت
تصویر مقاومت
دیکشنری فارسی به ژاپنی
مقاومت
抵抗
تصویری از مقاومت
تصویر مقاومت
دیکشنری فارسی به چینی
مقاومت
저항
تصویری از مقاومت
تصویر مقاومت
دیکشنری فارسی به کره ای
مقاومت
resistencia
تصویری از مقاومت
تصویر مقاومت
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
مقاومت
perlawanan
تصویری از مقاومت
تصویر مقاومت
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
مقاومت
প্রতিরোধ
تصویری از مقاومت
تصویر مقاومت
دیکشنری فارسی به بنگالی
مقاومت
प्रतिरोध
تصویری از مقاومت
تصویر مقاومت
دیکشنری فارسی به هندی
مقاومت
direnç
تصویری از مقاومت
تصویر مقاومت
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مداومت
تصویر مداومت
پیوسته در کاری بودن، دوام دادن، ادامه دادن، پایداری و ثبات در کاری
فرهنگ فارسی عمید
چیزی را با هم تقسیم کردن و هر یک بهره خود را برداشتن چیزی را بایکدیگر بخش کردن، تشخص مقدار مالیات دیوان بوسیله تعیین سهم معینی از محصول
فرهنگ لغت هوشیار
گفت و شنید کردن با کسی، قول و قرار گذاشتن، گفت و شنید، قرار داد قول نامه: (ختم مقاوله چاه آرتزین (بزمان ناصر الدین شاه)،) (الماثر و الاثار. 114)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقاومات
تصویر مقاومات
جمع مقاومه، پتوکی ها، پترانی ها، ایستادگی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقاومه
تصویر مقاومه
مقاومت در فارسی پتوکی پترانی ایستادگی پایداری ایستایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مساومت
تصویر مساومت
بها کردن متاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مداومت
تصویر مداومت
ثبات، پایداری، ادامه
فرهنگ لغت هوشیار