جدول جو
جدول جو

معنی مقاومت - جستجوی لغت در جدول جو

مقاومت
پایداری، ایستادگی، ایستاده گری
تصویری از مقاومت
تصویر مقاومت
فرهنگ واژه فارسی سره
مقاومت
ایستادگی کردن، با کسی در امری برابری کردن، ضدیت کردن
تصویری از مقاومت
تصویر مقاومت
فرهنگ فارسی عمید
مقاومت
ایستادگی و برابری و مقابلی، پایداری
تصویری از مقاومت
تصویر مقاومت
فرهنگ لغت هوشیار
مقاومت
((مُ وِ مَ))
ایستادگی کردن، پایداری نمودن، ایستادگی، پایداری، دوام، استحکام
تصویری از مقاومت
تصویر مقاومت
فرهنگ فارسی معین
مقاومت
Resistance
تصویری از مقاومت
تصویر مقاومت
دیکشنری فارسی به انگلیسی
مقاومت
resistência
دیکشنری فارسی به پرتغالی
مقاومت
opór
دیکشنری فارسی به لهستانی
مقاومت
сопротивление
دیکشنری فارسی به روسی
مقاومت
опір
دیکشنری فارسی به اوکراینی
مقاومت
weerstand
دیکشنری فارسی به هلندی
مقاومت
Widerstand
دیکشنری فارسی به آلمانی
مقاومت
resistencia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
مقاومت
résistance
دیکشنری فارسی به فرانسوی
مقاومت
resistenza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
مقاومت
प्रतिरोध
دیکشنری فارسی به هندی
مقاومت
প্রতিরোধ
دیکشنری فارسی به بنگالی
مقاومت
perlawanan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
مقاومت
direnç
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
مقاومت
저항
دیکشنری فارسی به کره ای
مقاومت
抵抗
دیکشنری فارسی به چینی
مقاومت
抵抗
دیکشنری فارسی به ژاپنی
مقاومت
התנגדות
دیکشنری فارسی به عبری
مقاومت
upinzani
دیکشنری فارسی به سواحیلی
مقاومت
ความต้านทาน
دیکشنری فارسی به تایلندی
مقاومت
مقاومةٌ
دیکشنری فارسی به عربی
مقاومت
مزاحمت
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مداومت
تصویر مداومت
پیوسته در کاری بودن، دوام دادن، ادامه دادن، پایداری و ثبات در کاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مداومت
تصویر مداومت
ثبات، پایداری، ادامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مساومت
تصویر مساومت
بها کردن متاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقاومه
تصویر مقاومه
مقاومت در فارسی پتوکی پترانی ایستادگی پایداری ایستایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقاومات
تصویر مقاومات
جمع مقاومه، پتوکی ها، پترانی ها، ایستادگی ها
فرهنگ لغت هوشیار
گفت و شنید کردن با کسی، قول و قرار گذاشتن، گفت و شنید، قرار داد قول نامه: (ختم مقاوله چاه آرتزین (بزمان ناصر الدین شاه)،) (الماثر و الاثار. 114)
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی را با هم تقسیم کردن و هر یک بهره خود را برداشتن چیزی را بایکدیگر بخش کردن، تشخص مقدار مالیات دیوان بوسیله تعیین سهم معینی از محصول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مداومت
تصویر مداومت
((مُ وِ مَ))
دوام دادن، ادامه یافتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مساومت
تصویر مساومت
((مُ وَ مَ))
بها کردن متاع
فرهنگ فارسی معین