اندازه گرفتن میان دو چیز. (آنندراج). مقایسه. (ناظم الاطباء) ، برابری کردن با کسی در اندازه گرفتن. (آنندراج) ، کمان خود را در خوبی با کمان دیگری سنجیدن. (از اقرب الموارد)
اندازه گرفتن میان دو چیز. (آنندراج). مقایسه. (ناظم الاطباء) ، برابری کردن با کسی در اندازه گرفتن. (آنندراج) ، کمان خود را در خوبی با کمان دیگری سنجیدن. (از اقرب الموارد)
مقاوله. گفت و شنید. گفتگو. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مادۀ قبل شود. - مقاوله رفتن، گفتگو به عمل آمدن. سخن گفته شدن: اگر به مناقضت و معارضت قول مقاوله ای رفتی از قضیت عقل دور بودی. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 128). ، (اصطلاح فقه) مذاکرات قبل از عقد را گویند. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی). - مقاوله نامه، پیمانی که میان نمایندگان دو دولت درباره امری منعقد گردد و به تصویب قوه مقننه یا هیئت دولت احتیاجی ندارد
مقاوله. گفت و شنید. گفتگو. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مادۀ قبل شود. - مقاوله رفتن، گفتگو به عمل آمدن. سخن گفته شدن: اگر به مناقضت و معارضت قول مقاوله ای رفتی از قضیت عقل دور بودی. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 128). ، (اصطلاح فقه) مذاکرات قبل از عقد را گویند. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی). - مقاوله نامه، پیمانی که میان نمایندگان دو دولت درباره امری منعقد گردد و به تصویب قوه مقننه یا هیئت دولت احتیاجی ندارد
نبرد کردن با کسی به غواصی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شرطبندی کردن در فرورفتن به آب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - امثال: هو یقامس حوتاً، در حق کسی گویند که با داناتر از خود مناظره کند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). ، مناظره و مباحثه کردن. (از اقرب الموارد)
نبرد کردن با کسی به غواصی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شرطبندی کردن در فرورفتن به آب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - امثال: هو یقامس حوتاً، در حق کسی گویند که با داناتر از خود مناظره کند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). ، مناظره و مباحثه کردن. (از اقرب الموارد)
نبرد کردن با یکدیگر به نیرو. (تاج المصادر بیهقی). نبرد کردن با کسی در زورآوری. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دادن. (از منتهی الارب). قاواه مقاواه، داد وعطا کرد او را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
نبرد کردن با یکدیگر به نیرو. (تاج المصادر بیهقی). نبرد کردن با کسی در زورآوری. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دادن. (از منتهی الارب). قاواه ُ مقاواه، داد وعطا کرد او را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
با کسی قول کردن. (المصادر زوزنی). با کسی قول کردن و گفت و شنید کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). مفاوضه. مجادله. (اقرب الموارد). و رجوع به مقاوله و مقاولت شود
با کسی قول کردن. (المصادر زوزنی). با کسی قول کردن و گفت و شنید کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). مفاوضه. مجادله. (اقرب الموارد). و رجوع به مقاوله و مقاولت شود
با کسی برابری کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). برابری کردن. با کسی در کشتی و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، با کسی ایستاده شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). ایستادگی کردن با کسی. قوام. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مقاومت شود، برابری کردن با چیزی مانند قیمت که برابری می کند با متاع، ضدیت کردن. (از اقرب الموارد)
با کسی برابری کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). برابری کردن. با کسی در کشتی و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، با کسی ایستاده شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). ایستادگی کردن با کسی. قِوام. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مقاومت شود، برابری کردن با چیزی مانند قیمت که برابری می کند با متاع، ضدیت کردن. (از اقرب الموارد)
سنجیدگی میان دو چیز و دو چیز را باهم اندازه گرفتن و اندازه میان دو چیز و قیاس. (از ناظم الاطباء). مقایسه. سنجش. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مقایسه شود. - مقایسه کردن، با یکدیگر سنجیدن. با یکدیگر اندازه کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
سنجیدگی میان دو چیز و دو چیز را باهم اندازه گرفتن و اندازه میان دو چیز و قیاس. (از ناظم الاطباء). مقایسه. سنجش. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مقایسه شود. - مقایسه کردن، با یکدیگر سنجیدن. با یکدیگر اندازه کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
اندازه نمودن میان دو چیز و دو کار. قیاس، برابری و نبرد کردن با کسی در اندازه گرفتن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، با کسی قیاس کردن. (المصادر زوزنی) (غیاث) (آنندراج). چیزی یا کسی را با چیزی یا کسی دیگر اندازه گرفتن و سنجیدن. (از اقرب الموارد). اندازه کردن یکی با دیگری. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مقایسه شود
اندازه نمودن میان دو چیز و دو کار. قیاس، برابری و نبرد کردن با کسی در اندازه گرفتن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، با کسی قیاس کردن. (المصادر زوزنی) (غیاث) (آنندراج). چیزی یا کسی را با چیزی یا کسی دیگر اندازه گرفتن و سنجیدن. (از اقرب الموارد). اندازه کردن یکی با دیگری. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مقایسه شود
مجاولت در فارسی: همگردی در نبرد با هم جولان کردن با یکدیگر گشتن در نبرد: اوساط حشم و آحاد جمع لشکر چون شغال و روباه و گرگ و امثال ایشان در پیش افتادند و بمجاولت و مراوغت در آمدند و از هر جانب می تاختند
مجاولت در فارسی: همگردی در نبرد با هم جولان کردن با یکدیگر گشتن در نبرد: اوساط حشم و آحاد جمع لشکر چون شغال و روباه و گرگ و امثال ایشان در پیش افتادند و بمجاولت و مراوغت در آمدند و از هر جانب می تاختند
مجاوره در فارسی مونث مجاور: همسایه همسامان هم ویمند، زنهار گیر زن مجاورت در فارسی همسایگی، نزدیکی در کناری همکناری، نشینندگی در جایگاهی اشویی گوشه گیری زنهار گیری
مجاوره در فارسی مونث مجاور: همسایه همسامان هم ویمند، زنهار گیر زن مجاورت در فارسی همسایگی، نزدیکی در کناری همکناری، نشینندگی در جایگاهی اشویی گوشه گیری زنهار گیری
مقاوله و مقاولت در فارسی گفت و شنود، پیوند نامه گفت و شنید کردن با کسی، قول و قرار گذاشتن، گفت و شنید، قرار داد قول نامه: (ختم مقاوله چاه آرتزین (بزمان ناصر الدین شاه)،) (الماثر و الاثار. 114)
مقاوله و مقاولت در فارسی گفت و شنود، پیوند نامه گفت و شنید کردن با کسی، قول و قرار گذاشتن، گفت و شنید، قرار داد قول نامه: (ختم مقاوله چاه آرتزین (بزمان ناصر الدین شاه)،) (الماثر و الاثار. 114)