جدول جو
جدول جو

معنی مقانک - جستجوی لغت در جدول جو

مقانک
(مُ)
دهی از دهستان طلام پائین که در بخش سیردان شهرستان زنجان واقع است و 464 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مانک
تصویر مانک
(دخترانه)
مانگ، ماه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مقانب
تصویر مقانب
گروهی از سواران که برای غارت جمع شوند
فرهنگ فارسی عمید
(مَ وِ نِ)
دهی است از دهستان جمعآبرود بخش حومه شهرستان دماوند در 15هزارگزی جنوب دماوند و 6هزارگزی جنوب راه تهران به دماوند، در جلگۀ سردسیری واقع و دارای 560 تن سکنه است. آبش از قنات و محصول عمده اش غلات، لوبیا، سیب زمینی، مختصر میوه جات سردسیری و شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(مُ نَ کِ)
دهی از دهستان جمع آبرود است که در بخش حومه شهرستان دماوند واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(مَ نِ)
جمع واژۀ مقنع و مقنعه. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ مقنعه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مقنع و مقنعه شود، جمع واژۀ مقنع، گواه عدل و بسنده که بس است ذات او یا شهادت او یا حکم او. (آنندراج) (از اقرب الموارد). و رجوع به مقنع شود
لغت نامه دهخدا
(مَ نِ)
جمع واژۀ مقنب. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مقنب شود، گرگهای بسیار شکار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، گروهی از سواران که برای غارت جمع شوند. (از اقرب الموارد) : ایشان را از کمات کتائب و حمات مقانب شناختی. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 316). تمامت اقارب و عساکر و مقانب و عشایر را از شریف تا وضیع... به نسبت و اندازۀ همت خویش نصیبه ای تمام دادند. (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 149). لشکرکشان حضرت و بندگان دولت، عساکر و مقانب به مشارق و مغارب کشیده. (جهانگشای جوینی ایضاً ج 1 ص 159)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
مرکب از مهما ادات شرط + امکن فعل شرط آن، هر وقت که ممکن شود. تا وقتی که ممکن باشد. (غیاث). تا بتوان. به اندازۀ توانائی. در حد امکان. حتی المقدور
لغت نامه دهخدا
(کُ)
دهی است از دهستان علوی کلا بخش مرکزی شهرستان نوشهر، واقع در 6هزارگزی المده با 170 تن سکنه. آب آن از گچرود و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
مانک علی میمون (یا مانک بن علی میمون) مردی بسیارمال از کدخدایان غزنین بود. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 128). و رجوع به همین مأخذ ص 128، 129 و 211 شود
لغت نامه دهخدا
به معنی ماه است، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، مانگ، ماه، (ناظم الاطباء)، و رجوع به مانگ شود، خورشید، (ناظم الاطباء)، و رجوع به مانگ شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
ناحیتی است (به هندوستان) به چین و موسه پیوسته و این هرسه ناحیت را با چینیان حرب است و چینیان بهتر آیند. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
جمع مقنب، گرگان پر شکار پیرا سپاهیان جمع مقنب جماعتی سوار که بطمع غارت همراه لشکر شوند
فرهنگ لغت هوشیار
از توابع بندپی بابل، مرتعی در آمل، از توابع علوی کلای نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی