جدول جو
جدول جو

معنی مقالات - جستجوی لغت در جدول جو

مقالات
(مَ)
ج مقاله. سخنها. گفتارها. اقوال. بیانات:
تا چون به قال و قیل و مقالات مختلف
از عمر چند سال میانشان فنا شدم.
ناصرخسرو.
من کهتر نمی گویم که آن الفاظ امثال را بکلی قذف و حذف کنند و در سلک مقالات و سبک رسالات... به کار ندارند. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 174).
سرانگشت قلمزن چو قلم بشکافید
بن اجزای مقالات وسمر بگشایید.
خاقانی.
مقصود از اثبات حکایات و تاریخ آن است که مرد عاقل بی معانات تجارب، مجرب شود و به مطالعۀ امثال این مقالات مهذب گردد. (جهانگشای جوینی ج 1 ص 32).
کرامت، جوانمردی و نان دهی است
مقالات بیهوده طبل تهی است.
سعدی (بوستان).
شنیده ام که مقالات سعدی شیراز
همی برند به عالم چو نافۀ ختنی.
سعدی.
هفت کشورنمی کنند امروز
بی مقالات سعدی انجمنی.
سعدی.
که چند از مقالات آن بادسنج
که نه ملک دارد نه فرمان نه گنج.
سعدی (بوستان).
مقالات نصیحت گو همین است
که سنگ انداز هجران در کمین است.
حافظ.
ز دست رفته کنون گوش بی اشارت دست
نمی شود ز مقالات دوستان خبرم.
جامی.
، مجموعۀ سخنانی که صوفیه در مجالس می گفته اند و مریدان می نوشته اند. (کلیات شمس ج 7 چ فروزانفر، فرهنگ نوادرلغات) :
آینه ام آینه ام مرد مقالات نه ام
دیده شود حال من ار چشم شود گوش شما.
مولوی (کلیات شمس ایضاً)
لغت نامه دهخدا
مقالات
جمع مقاله، گفت ها سخن ها گپ ها نوشته ها جمع مقاله
تصویری از مقالات
تصویر مقالات
فرهنگ لغت هوشیار
مقالات
گفتارها
تصویری از مقالات
تصویر مقالات
فرهنگ واژه فارسی سره
مقالات
مقاله ها، سخنان، گفتار
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مقاسات
تصویر مقاسات
رنج کشیدن، سختی کشیدن، به رنج و تعب افتادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقامات
تصویر مقامات
کسانی که دارای مشاغل بالای دولتی هستند، در علوم ادبی عنوان عمومی کتاب هایی شامل حکایات و مقامه ها مثلاً مقامات حمیدی، جمع مقام، در تصوف مقام، کارهای سترگ و ستوده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبالات
تصویر مبالات
اهتمام، توجه، اعتنا، در امری فکر و اندیشه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موالات
تصویر موالات
با هم دوستی و پیوستگی داشتن، یاری داشتن، پیروی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معالات
تصویر معالات
بلند کردن، بلند قرار دادن، در بلندی با کسی معارضه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغالات
تصویر مغالات
از حد گذشتن، نرخ چیزی را بالا بردن، گران فروشی کردن، گران خریدن
فرهنگ فارسی عمید
(مِ)
جمع واژۀ مثال. و رجوع به مثال شود.
- مثالات مقیده، عبارت از خیالاتند و نمونه و شبح مثالات مطلقه اند و عالم روحانی اندکه خدای متعال آنها را آفریده است تا دلیل بر وجود عالم روحانی باشند و ارباب کشف مثالات مقیده را متصل به این عالم می دانند و مستنیر از عالم روحانی، و برای هر یک از موجوداتی که در عالم ملک اند مثال مقیدی است مانند خیال در عالم انسانی. و مثال مقید نسبت به عالم مانند خیال است نسبت به انسان و سالک هرگاه در سیر خود متصل شود به عالم مثال مطلق بواسطۀ عبور کردن از خیال مقید... حقایق را آن طور که هست دریابد واز این راه او را اطلاعی بر عین ثابت خود حاصل شود. (از فرهنگ علوم عقلی تألیف دکتر سجادی)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
گذاشتن. (آنندراج). رجوع به مخالاه شود
لغت نامه دهخدا
(کَ طَ)
از ’مبالاه’ عربی، باک داشتن. (دهار) (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (غیاث) (آنندراج) ، اندیشه کردن. (غیاث). التفات کردن. (آنندراج). مأخوذ از تازی تدبیر و اندیشه و تفکر در کار و قید و توجه و بصیرت و آگاهی. (ناظم الاطباء).
- بی مبالات، بی تدبیر و بی قید و بی فکر و اندیشه و بی پروا و بی اعتناء. (ناظم الاطباء).
- قلت مبالات، بی توجهی و غفلت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
مدارات. رفق. (یادداشت مؤلف). رجوع به مدالاه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
چیزهای محال، و امکان ناپذیر. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ محال. امر نابودی که بودن آن ممکن نباشد. (آنندراج) ، سخنان بیهوده و باطل و بی سروبن. یاوه:
مترس از محالات و دشنام دشمن
که پرژاژ باشد همیشه تغارش.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
با کسی دوستی و پیوستگی داشتن، پی در پی کردن کاری را، دوستی، پیوستگی: (... و بدین تحفظ و تیقظ اعتقاد من در موالات تو صافی تر گشت) (کلیله. مصحح مینوی. 32)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممالات
تصویر ممالات
یاری کردن کمک کردن، یاری مدد. کمک کردن، یارمندی، مساعدت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقاسات
تصویر مقاسات
رنج کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقاصات
تصویر مقاصات
دور شدن از کسی، دوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقامات
تصویر مقامات
مناصب، مشاغل عالی و خطیر مانند وزارت و
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقاولات
تصویر مقاولات
جمع مقاوله، گفت و شنود ها، پیوند نامه ها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مقوله، گفتار ها جمع مقوله (مقول) :، گفتار ها، (قاطیغوریاس) حکما جواهر و اعراض دهگانه را} مقولات عشر {گویند. آنچه مشهور میان فلاسفه است مقولات برده قسم اند بحکم حصر عقلی و این تقسیم و حصر عقلی را ارسطو پایه گذاری کرده است. وی موجودات عالم را محدود و مشخص در ده مقوله کرده است که نه مقوله عرض و یک مقوله جوهر باشد، مقولات نه گانه عرضی عبارتند از: کم کیف وضع اضافه این متی ملک یا جده له فعل و انفعال (ان یفعل و ان ینفعل) یا فن مقولات. یا قاطیغوریاس نزد قدما یکی از بخشهای علوم منطقیه بود. مقوله ها، گفتار و گفته ها
فرهنگ لغت هوشیار
با کسی در بلندی نبرد کردن معارضه کردن در بلندی. معالات کردن، با کسی در بلندی نبرد کردن: و لشکری که بدان باروزگار معادات و با فلک معالات توان کرد... در جهان آواره گشته
فرهنگ لغت هوشیار
فکر کردن در امری اندیشیدن، اهتمام کردن، یا بی مبالات. بدون تفکر بی اندیشه: و از اقدام بی تحاشی آن قوم بر قصد ولایت چنو پادشاهی قادر و قاهر و اقتحام بی مبالات آن جماعت در غمار دیار... شکسته شد، بی قید و بند سهل انگار: ... هنرمند خوبی است لیکن در کارهایش کمی بی مبالاتی است. اهتمام کردن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مثال، نموده ها نمونه ها مانند ها فرمان ها گواه ها تندیس ها نگاره ها جمع مثال. یا مثالات مقیده. عبارت از خیالاتند و نمونه و شبح مثالات مطلقه اند و عالم روحانی اند که خدای متعال آنها را آفریده است تا دلیل بر وجود عالم روحانی باشند و ارباب کشف مثالات مقیده را متصل باین عالم میدانند و مستنیر از عالم روحانی و برای هر یک از موجوداتی که در عالم ملک اند مثال مقیدی است مانند خیال در عالم انسانی و مثال مقید نسبت بعالم مانند خیال است نسبت بانسان و سالک هر گاه در سیر خود متصل شود بعالم مثال مطلق بواسطه عبور کردن از خیال مقید حقایق را آن طور که هست در یابد و ازین راه او را اطلاعی بر عین ثابت خود حاصل شود
فرهنگ لغت هوشیار
گرانفروشی کردن، از حد در گذشتن، تیر را بینهایت انداختن، (اسم)} گرانفروشی در مغالات بضاعت بضع مبالغتی نکنم) (مرزبان نامه. تهران. چا. 249: 1)، تجاوز از حد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موالات
تصویر موالات
((مُ))
دوستی و پیوستگی داشتن با کسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغالات
تصویر مغالات
((مُ))
گران فروشی کردن، از حد در گذشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقاسات
تصویر مقاسات
((مُ))
رنج کشیدن، سختی کشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقاصات
تصویر مقاصات
((مُ))
دور شدن از کسی، دوری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقامات
تصویر مقامات
((مَ))
جمع مقامه، مقام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ممالات
تصویر ممالات
((مُ))
کمک کردن، یاری، کمک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معالات
تصویر معالات
((مُ))
با کسی در بلندی نبرد کردن، معارضه کردن در بلندی، ستیزه در بلندی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبالات
تصویر مبالات
((مُ))
اندیشه و تفکر در کار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقامات
تصویر مقامات
سروران
فرهنگ واژه فارسی سره