کسانی که دارای مشاغل بالای دولتی هستند، در علوم ادبی عنوان عمومی کتاب هایی شامل حکایات و مقامه ها مثلاً مقامات حمیدی، جمع مقام، در تصوف مقام، کارهای سترگ و ستوده
کسانی که دارای مشاغل بالای دولتی هستند، در علوم ادبی عنوان عمومی کتاب هایی شامل حکایات و مقامه ها مثلاً مقامات حمیدی، جمعِ مقام، در تصوف مَقام، کارهای سترگ و ستوده
جمع واژۀ مقامه. (ناظم الاطباء). رجوع به مقامه شود، کنایه از مراتب و قواعد. (غیاث) (آنندراج). مراتب. (ناظم الاطباء) : عرض مخدوم در مقامات ترسل محفوظ دارد. (چهارمقاله) ، منازل. مراحل: لاشک سرگردان در بادیۀ فراق می پوید و مقامات متفاوت پس پشت می کند تا نظر بر قبلۀ دل افگند. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 341) ، درجات. منزلتها: من دیده ام که حد مقامات او کجاست آنان ندیده اند که کوتاه دیده اند. خاقانی. یکی از صلحای لبنان که مقامات او در دیار عرب مذکور بود و کرامات مشهور. (گلستان). - مقامات رضوان، کنایه از هشت بهشت است. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) : وگر باد خلقش وزد بر جهنم زبانی مقامات رضوان نماید. خاقانی. ، مناصب. مشاغل. سمتها. - اهل مقامات، مردم صاحب قدر و مقام ودرجات عالی. (ناظم الاطباء). - مقامات عالی، مناصب و مشاغل عالی و خطیر مانند وزارت و جز آن. ، مآثر. کارهای پسندیده. آثار ستوده. هنرها: کشتن شنزبه و یاد کردن مقامات مشهور و مآثر مشکور که در خدمت من داشت... (کلیله و دمنه چ مینوی ص 129). ذکر مقامات او در نصرت دین و انارت معالم یقین از عرض دریا بگذشت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 291). مقامات و مقالات ایشان مدون است. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 309). مقامات مشهوره و کرامات منشورۀ او چون به حکایت ملک او رسیم ذکر رود. (تاریخ طبرستان ابن اسفندیار). بازرگانی غلامی داشت دانادل... بسیار حقوق بندگی بر خواجه ثابت گردانیده بود و مقامات مشکور و خدمات مقبول و مبرور بر جراید روزگار ثبت کرده. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 37) ، حکایات عربیه، چنانکه مقامات حریری ومقامات بدیعی و مقامات هندی و مقامات عربیه. (غیاث) (آنندراج). مکالماتی که دارای محاورات مجالس و محافل تازیان باشد، مانند مقامات حریری و مقامات بدیعی. (ناظم الاطباء). خطبه های منظوم و منثور، مانند مقامات حریری، و تسمیۀ کلام به مقامات از باب موضعی است که در آنجا گفته می شود. (از اقرب الموارد) : آن وقت که خواجۀ فقیه رئیس ابوعبداﷲ محمد بن یحیی به ریاست بیهق آمد فضلا مقامات انشاء کردند و یکی از این مقامات این بود که خواجه ابوعبداﷲ الزیادی... گوید: جعل اﷲ... (تاریخ بیهق). تا وقتی به حسن اتفاق در نشر و طی آن اوراق به مقامات بدیع همدانی و ابوالقاسم حریری رسید. (مقامات حمیدی چ اصفهان ص 4). و رجوع به مقامه شود، (اصطلاح تصوف) مقامات جمع مقام است و آن طریقتی است که صاحب آن ثابت است بر آن از طرقی که موصل است او را به سوی زهد و ورع نفس در مقام شروع در سیر به سه قسم منقسم می شود که هر قسمتی متضمن امور کلیه است که مقامات نامیده می شود از جهت اقامت نفس در هر یک از آنها برای تحقق آنچه تحت حیطۀ اوست که بطور متناوب وارد بر نفس می شود که به نام احوال خوانده می شود از جهت تحول آنها، زیرا نفس را سه وجه است: یکی وجه او به قوای خود که تدبیر بدن بدوست، دوم توجه او به عین خود به تعدیل صفات خود که باب دخول از ظاهر به باطن است که ابواب نامیده می شود چنانکه وجه اول را بدایات نامند و سوم وجه او به باطن، یعنی روح و سر ربانی است که معاملات نامند. مهمترین مقامات معاملات اخلاص است که عبارت از تصفیۀ دل است و دوم مراقبت است و سوم تفویض است. (فرهنگ اصطلاحات عرفانی تألیف سجادی) : و پس از طبقۀ انبیا، اولیا را که اصحاب کرامات و ارباب مناجات و مقاماتند. (اسرارالتوحید چ صفا ص 4). قاعده رسالت تعذری دارد، اما به هر وقت وجود اصحاب کرامات و ارباب مقامات متصور تواند بود. (اسرارالتوحید چ صفا ص 4). احوال ومقامات شیخ ما و فواید انفاس و آثار او را... بیشتریاد داشتندی. (اسرارالتوحید ایضاً ص 6). خاک نسا خاکی سخت عزیز است و پیوسته به وجود مشایخ کبار... و اصحاب مقامات آراسته بود. (اسرارالتوحید ایضاً ص 45). بعضی از پیران گفته اند که اول مقامات، معرفت است. (ترجمه رسالۀ قشیریه چ فروزانفر ص 272). آن از مقامات است و نهایت وی از جملۀ احوال بود و مکتسب نیست. (ترجمه رسالۀ قشیریه ایضاً ص 296). خراسانیان گویند رضا از جملۀ مقامات بود و این نهایت توکل است. (ترجمه رسالۀ قشیریه ایضاً ص 295). مقامات نوت خواهد نمودن که تا خاصت کند ز انعام عام او. مولوی. از نسایم ریاض احوال و مقامات ایشان شمه ای به مشام جان طالبان صادق رسانید. (مصباح الهدایه چ همایی ص 3). صورت این نیت استنزال رحمت الهی و فیض نامتناهی است بواسطۀ ذکر و سماع احوال و مقامات اهل صلاح و فلاح. (مصباح الهدایه چ همایی ص 9). اساس جملۀ مقامات و مفتاح جمیع خیرات و اصل همه منازلات و معاملات قلبی و قالبی نوبت است. (مصباح الهدایه چ همایی ص 366). در مقام ورع و دیگر مقامات همین قیاس می باید کرد چه در هر مقام به حسب غلبۀ حال هرطایفه ای را قدمگاهی دیگر است. (مصباح الهدایه چ همایی ص 373). و رجوع به مقام شود، (اصطلاح موسیقی) پرده های موسیقی و مقامات در موسیقی چهار باشد: راست، عراق، زیرافکند، اصفهان. راست را دو فرع باشد: یکی زنگله و دیگری عشاق. عراق را دو فرع باشد: یکی مایه و دیگری بوسلیک. زیرافکند را هم دو فرع باشد: یکی بزرگ و دیگری رهاوی. اصفهان را نیز دو فرع است: یکی حسینی و دیگری نوا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : به نام خالق ارض و سماوات کنم تعداد اسماء مقامات. (بهجت الروح ص 43). و رجوع به مقام شود. - اهل مقامات، موسیقی دان. (ناظم الاطباء). - مقامات موسیقی، پرده های موسیقی. (ناظم الاطباء). ، (اصطلاح نجوم) عددهاست نهاده، هر کوکبی را به هر جای از فلک اوجش که چون خاصۀ معدلۀ او با مقام راست شود آن وقت کوکب مقیم باشد ایستاده و او را اندر فلک البروج هیچ حرکت پیدا نیاید. اگر مقام او از شش برج کمتر بود او را مقام اول خوانند. وز پس آن ایستادن، کوکب راجع گردد. و اگر مقام از شش برج افزون بود، او را مقام ثانی خوانند. و از پس آن ایستادن، کوکب مستقیم شودو هرگاه که یکی از این دو مقام دانی و دیگر خواهی، او را از دوازده برج کم کن، آنچه بماند دیگر مقام بود. (التفهیم ص 139). و رجوع به مقام شود
جَمعِ واژۀ مَقامه. (ناظم الاطباء). رجوع به مقامه شود، کنایه از مراتب و قواعد. (غیاث) (آنندراج). مراتب. (ناظم الاطباء) : عرض مخدوم در مقامات ترسل محفوظ دارد. (چهارمقاله) ، منازل. مراحل: لاشک سرگردان در بادیۀ فراق می پوید و مقامات متفاوت پس پشت می کند تا نظر بر قبلۀ دل افگند. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 341) ، درجات. منزلتها: من دیده ام که حد مقامات او کجاست آنان ندیده اند که کوتاه دیده اند. خاقانی. یکی از صلحای لبنان که مقامات او در دیار عرب مذکور بود و کرامات مشهور. (گلستان). - مقامات رضوان، کنایه از هشت بهشت است. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) : وگر باد خلقش وزد بر جهنم زبانی مقامات رضوان نماید. خاقانی. ، مناصب. مشاغل. سِمَتها. - اهل مقامات، مردم صاحب قدر و مقام ودرجات عالی. (ناظم الاطباء). - مقامات عالی، مناصب و مشاغل عالی و خطیر مانند وزارت و جز آن. ، مآثر. کارهای پسندیده. آثار ستوده. هنرها: کشتن شنزبه و یاد کردن مقامات مشهور و مآثر مشکور که در خدمت من داشت... (کلیله و دمنه چ مینوی ص 129). ذکر مقامات او در نصرت دین و انارت معالم یقین از عرض دریا بگذشت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 291). مقامات و مقالات ایشان مدون است. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 309). مقامات مشهوره و کرامات منشورۀ او چون به حکایت ملک او رسیم ذکر رود. (تاریخ طبرستان ابن اسفندیار). بازرگانی غلامی داشت دانادل... بسیار حقوق بندگی بر خواجه ثابت گردانیده بود و مقامات مشکور و خدمات مقبول و مبرور بر جراید روزگار ثبت کرده. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 37) ، حکایات عربیه، چنانکه مقامات حریری ومقامات بدیعی و مقامات هندی و مقامات عربیه. (غیاث) (آنندراج). مکالماتی که دارای محاورات مجالس و محافل تازیان باشد، مانند مقامات حریری و مقامات بدیعی. (ناظم الاطباء). خطبه های منظوم و منثور، مانند مقامات حریری، و تسمیۀ کلام به مقامات از باب موضعی است که در آنجا گفته می شود. (از اقرب الموارد) : آن وقت که خواجۀ فقیه رئیس ابوعبداﷲ محمد بن یحیی به ریاست بیهق آمد فضلا مقامات انشاء کردند و یکی از این مقامات این بود که خواجه ابوعبداﷲ الزیادی... گوید: جعل اﷲ... (تاریخ بیهق). تا وقتی به حسن اتفاق در نشر و طی آن اوراق به مقامات بدیع همدانی و ابوالقاسم حریری رسید. (مقامات حمیدی چ اصفهان ص 4). و رجوع به مقامه شود، (اصطلاح تصوف) مقامات جمع مقام است و آن طریقتی است که صاحب آن ثابت است بر آن از طرقی که موصل است او را به سوی زهد و ورع نفس در مقام شروع در سیر به سه قسم منقسم می شود که هر قسمتی متضمن امور کلیه است که مقامات نامیده می شود از جهت اقامت نفس در هر یک از آنها برای تحقق آنچه تحت حیطۀ اوست که بطور متناوب وارد بر نفس می شود که به نام احوال خوانده می شود از جهت تحول آنها، زیرا نفس را سه وجه است: یکی وجه او به قوای خود که تدبیر بدن بدوست، دوم توجه او به عین خود به تعدیل صفات خود که باب دخول از ظاهر به باطن است که ابواب نامیده می شود چنانکه وجه اول را بدایات نامند و سوم وجه او به باطن، یعنی روح و سر ربانی است که معاملات نامند. مهمترین مقامات معاملات اخلاص است که عبارت از تصفیۀ دل است و دوم مراقبت است و سوم تفویض است. (فرهنگ اصطلاحات عرفانی تألیف سجادی) : و پس از طبقۀ انبیا، اولیا را که اصحاب کرامات و ارباب مناجات و مقاماتند. (اسرارالتوحید چ صفا ص 4). قاعده رسالت تعذری دارد، اما به هر وقت وجود اصحاب کرامات و ارباب مقامات متصور تواند بود. (اسرارالتوحید چ صفا ص 4). احوال ومقامات شیخ ما و فواید انفاس و آثار او را... بیشتریاد داشتندی. (اسرارالتوحید ایضاً ص 6). خاک نسا خاکی سخت عزیز است و پیوسته به وجود مشایخ کبار... و اصحاب مقامات آراسته بود. (اسرارالتوحید ایضاً ص 45). بعضی از پیران گفته اند که اول مقامات، معرفت است. (ترجمه رسالۀ قشیریه چ فروزانفر ص 272). آن از مقامات است و نهایت وی از جملۀ احوال بود و مکتسب نیست. (ترجمه رسالۀ قشیریه ایضاً ص 296). خراسانیان گویند رضا از جملۀ مقامات بود و این نهایت توکل است. (ترجمه رسالۀ قشیریه ایضاً ص 295). مقامات نوت خواهد نمودن که تا خاصت کند ز انعام عام او. مولوی. از نسایم ریاض احوال و مقامات ایشان شمه ای به مشام جان طالبان صادق رسانید. (مصباح الهدایه چ همایی ص 3). صورت این نیت استنزال رحمت الهی و فیض نامتناهی است بواسطۀ ذکر و سماع احوال و مقامات اهل صلاح و فلاح. (مصباح الهدایه چ همایی ص 9). اساس جملۀ مقامات و مفتاح جمیع خیرات و اصل همه منازلات و معاملات قلبی و قالبی نوبت است. (مصباح الهدایه چ همایی ص 366). در مقام ورع و دیگر مقامات همین قیاس می باید کرد چه در هر مقام به حسب غلبۀ حال هرطایفه ای را قدمگاهی دیگر است. (مصباح الهدایه چ همایی ص 373). و رجوع به مقام شود، (اصطلاح موسیقی) پرده های موسیقی و مقامات در موسیقی چهار باشد: راست، عراق، زیرافکند، اصفهان. راست را دو فرع باشد: یکی زنگله و دیگری عشاق. عراق را دو فرع باشد: یکی مایه و دیگری بوسلیک. زیرافکند را هم دو فرع باشد: یکی بزرگ و دیگری رهاوی. اصفهان را نیز دو فرع است: یکی حسینی و دیگری نوا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : به نام خالق ارض و سماوات کنم تعداد اسماء مقامات. (بهجت الروح ص 43). و رجوع به مقام شود. - اهل مقامات، موسیقی دان. (ناظم الاطباء). - مقامات موسیقی، پرده های موسیقی. (ناظم الاطباء). ، (اصطلاح نجوم) عددهاست نهاده، هر کوکبی را به هر جای از فلک اوجش که چون خاصۀ معدلۀ او با مقام راست شود آن وقت کوکب مقیم باشد ایستاده و او را اندر فلک البروج هیچ حرکت پیدا نیاید. اگر مقام او از شش برج کمتر بود او را مقام اول خوانند. وز پس آن ایستادن، کوکب راجع گردد. و اگر مقام از شش برج افزون بود، او را مقام ثانی خوانند. و از پس آن ایستادن، کوکب مستقیم شودو هرگاه که یکی از این دو مقام دانی و دیگر خواهی، او را از دوازده برج کم کن، آنچه بماند دیگر مقام بود. (التفهیم ص 139). و رجوع به مقام شود
ج مقاله. سخنها. گفتارها. اقوال. بیانات: تا چون به قال و قیل و مقالات مختلف از عمر چند سال میانشان فنا شدم. ناصرخسرو. من کهتر نمی گویم که آن الفاظ امثال را بکلی قذف و حذف کنند و در سلک مقالات و سبک رسالات... به کار ندارند. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 174). سرانگشت قلمزن چو قلم بشکافید بن اجزای مقالات وسمر بگشایید. خاقانی. مقصود از اثبات حکایات و تاریخ آن است که مرد عاقل بی معانات تجارب، مجرب شود و به مطالعۀ امثال این مقالات مهذب گردد. (جهانگشای جوینی ج 1 ص 32). کرامت، جوانمردی و نان دهی است مقالات بیهوده طبل تهی است. سعدی (بوستان). شنیده ام که مقالات سعدی شیراز همی برند به عالم چو نافۀ ختنی. سعدی. هفت کشورنمی کنند امروز بی مقالات سعدی انجمنی. سعدی. که چند از مقالات آن بادسنج که نه ملک دارد نه فرمان نه گنج. سعدی (بوستان). مقالات نصیحت گو همین است که سنگ انداز هجران در کمین است. حافظ. ز دست رفته کنون گوش بی اشارت دست نمی شود ز مقالات دوستان خبرم. جامی. ، مجموعۀ سخنانی که صوفیه در مجالس می گفته اند و مریدان می نوشته اند. (کلیات شمس ج 7 چ فروزانفر، فرهنگ نوادرلغات) : آینه ام آینه ام مرد مقالات نه ام دیده شود حال من ار چشم شود گوش شما. مولوی (کلیات شمس ایضاً)
ج ِمقاله. سخنها. گفتارها. اقوال. بیانات: تا چون به قال و قیل و مقالات مختلف از عمر چند سال میانشان فنا شدم. ناصرخسرو. من کهتر نمی گویم که آن الفاظ امثال را بکلی قذف و حذف کنند و در سلک مقالات و سبک رسالات... به کار ندارند. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 174). سرانگشت قلمزن چو قلم بشکافید بن اجزای مقالات وسمر بگشایید. خاقانی. مقصود از اثبات حکایات و تاریخ آن است که مرد عاقل بی معانات تجارب، مجرب شود و به مطالعۀ امثال این مقالات مهذب گردد. (جهانگشای جوینی ج 1 ص 32). کرامت، جوانمردی و نان دهی است مقالات بیهوده طبل تهی است. سعدی (بوستان). شنیده ام که مقالات سعدی شیراز همی برند به عالم چو نافۀ ختنی. سعدی. هفت کشورنمی کنند امروز بی مقالات سعدی انجمنی. سعدی. که چند از مقالات آن بادسنج که نه ملک دارد نه فرمان نه گنج. سعدی (بوستان). مقالات نصیحت گو همین است که سنگ انداز هجران در کمین است. حافظ. ز دست رفته کنون گوش بی اشارت دست نمی شود ز مقالات دوستان خبرم. جامی. ، مجموعۀ سخنانی که صوفیه در مجالس می گفته اند و مریدان می نوشته اند. (کلیات شمس ج 7 چ فروزانفر، فرهنگ نوادرلغات) : آینه ام آینه ام مرد مقالات نه ام دیده شود حال من ار چشم شود گوش شما. مولوی (کلیات شمس ایضاً)
از کسی دور شدن. (دهار) (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، نبرد کردن به دوری. (منتهی الارب) (آنندراج) : قاصانی مقاصاه فقصوته، نبرد کرد با من در دوری ومباعدت پس غالب آمدم بر آن، و گویند: هلم اقاصیک اینا ابعد من الشر، بیا تا نبرد کنم تو را که کدام یک دورتریم از بدی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
از کسی دور شدن. (دهار) (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، نبرد کردن به دوری. (منتهی الارب) (آنندراج) : قاصانی مقاصاه فقصوته، نبرد کرد با من در دوری ومباعدت پس غالب آمدم بر آن، و گویند: هلم اقاصیک اینا ابعد من الشر، بیا تا نبرد کنم تو را که کدام یک دورتریم از بدی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
رنج کشیدن. (غیاث). مقاساه. تحمل. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و اگرنه آتشی که تن من بر این رنجها الف گرفته است و در مقاسات شداید خو کرده در این حوادث زندگانی چگونه ممکن باشدی. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 187). بنده را صبر او بود بر مقاسات آنچه بدو رسد از حکم حق سبحانه و تعالی. (ترجمه رسالۀ قشیریه چ فروزانفر ص 278). زبان تظلم بگشاد و مقاسات شداید و مکاید شرح داد. (سندبادنامه ص 216). تا مدت هفت سال بدین حال در مقاسات آن شداید و معانات آن مکاید گذارنیدند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 56). چون به چاه حماد رسید، لشکر او به مقاسات اسفار و معانات اخطار متبرم گشته بودند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 233). از تمادی ایام پدر و طول مقاسات هفوات او تبرم نمودند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 316). بر سبیل مواسات روید و چون محنتی دررسد در مقاسات آن شریک و قسیم یکدیگر شوید. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 37). چهار خصلت... بر دوستان عین فرض آمد، یکی آنکه چون بلایی به دوست رسد خود را در مقاسات آن با دوست شریک گرداند. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 112). ’زروی’ به ملاقات او مقاساتی که از رنج تنهایی کشیده بود فراموش کرد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 135). و رجوع به مدخل های قبل و بعد شود
رنج کشیدن. (غیاث). مقاساه. تحمل. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و اگرنه آتشی که تن من بر این رنجها الف گرفته است و در مقاسات شداید خو کرده در این حوادث زندگانی چگونه ممکن باشدی. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 187). بنده را صبر او بود بر مقاسات آنچه بدو رسد از حکم حق سبحانه و تعالی. (ترجمه رسالۀ قشیریه چ فروزانفر ص 278). زبان تظلم بگشاد و مقاسات شداید و مکاید شرح داد. (سندبادنامه ص 216). تا مدت هفت سال بدین حال در مقاسات آن شداید و معانات آن مکاید گذارنیدند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 56). چون به چاه حماد رسید، لشکر او به مقاسات اسفار و معانات اخطار متبرم گشته بودند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 233). از تمادی ایام پدر و طول مقاسات هفوات او تبرم نمودند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 316). بر سبیل مواسات روید و چون محنتی دررسد در مقاسات آن شریک و قسیم یکدیگر شوید. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 37). چهار خصلت... بر دوستان عین فرض آمد، یکی آنکه چون بلایی به دوست رسد خود را در مقاسات آن با دوست شریک گرداند. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 112). ’زروی’ به ملاقات او مقاساتی که از رنج تنهایی کشیده بود فراموش کرد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 135). و رجوع به مدخل های قبل و بعد شود