جدول جو
جدول جو

معنی مقادیم - جستجوی لغت در جدول جو

مقادیم
(مَ)
جمع واژۀ مقدم و مقدّم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ مقدم، به معنی آنچه پیش باشد از روی. (آنندراج) ، ضرب فرکب مقادیمه، ای وقع علی وجهه (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، زده شد فلان و رسید آن ضربت بر روی آن، جمع واژۀ مقدام. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ مقدام و مقدامه. (اقرب الموارد). و رجوع به مقدام شود
لغت نامه دهخدا
مقادیم
جمع مقدم، پیشبودگان
تصویری از مقادیم
تصویر مقادیم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مقالید
تصویر مقالید
مقلادها، کلیدها، جمع واژۀ مقلاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشائیم
تصویر مشائیم
مشئوم ها، نامبارک ها، بدیمن ها، بدشگون ها، جمع واژۀ مشئوم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متقادم
تصویر متقادم
گذشته، دیرینه، پیشین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقالیم
تصویر اقالیم
اقلیم ها، مملکت ها، کشورها، جمع واژۀ اقلیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقادیر
تصویر مقادیر
مقدارها، اندازه ها، پاره هایی از چیز، پیمانه ها، جمع واژۀ مقدار
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
مخدومان و بزرگان، و این جمع مخدوم است. (غیاث) (آنندراج). آقایان و صاحبان و خداوندان. (ناظم الاطباء) ، نوکران و خدمتکاران و آنان که خدمت می کنند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به مخادم شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مقدار. (دهار) (اقرب الموارد). اندازه ها. (غیاث). مقدارها. اندازه ها. پیمانه ها. (ناظم الاطباء) : و هرکه مقادیر داند معلوم او باشد که کسی را چند مال باید تا غلۀ او این مقدار باشد. (سفرنامۀ ناصرخسرو). خطی که از خطاطان آموخته باشند هرگز حروف وکلماتش از حال خویش بنگردد چه قاعده مقادیر حروف وکلمات در دل وی مصور شده باشد. (نوروزنامه). اما علم هیأت که شناخته شود اندر او حال اجزاء عالم سفلی و اشکال و اوضاع ایشان و نسبت ایشان با یکدیگر و مقادیر و ابعادی که میان ایشان است. (چهارمقاله ص 88).
به اقتضای مقادیر ملتئم گردند
نه هیچ جزو به نقصان نه هیچ جزو فزون.
جمال الدین اصفهانی.
بنای کلام منظوم بر مقادیری مفصل متکرر مسجعالاواخر نهادند. (المعجم ص 30).
- اوزان و مقادیر، وزنها و مقیاسها. و رجوع به اوزان شود.
- مقادیر جسمیه، طول و عرض و عمق جسمانی. (فرهنگ علوم نقلی تألیف سجادی).
- مقادیر حسیه، مقدارهای اجسام. (فرهنگ علوم نقلی تألیف سجادی).
- مقادیر مثالیه، امتدادات مثالی که مخصوص موجودات مثالی است. (فرهنگ علوم نقلی تألیف سجادی).
، رتبه ها. (ناظم الاطباء). مراتب. مقامات. منزلتها: مراتب ابناء زمانه شناسد و مقادیر اهل روزگار داند و به حطام دنیاوی و مزخرفات آن مشغول نباشد. (چهارمقاله ص 20). در زعامت جیوش و تقدیم و تأخیر در مراتب و مقادیر و اقامت مراسم ریاست و سیاست... به اقصی الامکان رسید. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 62) ، جمع واژۀ مقدور. امور محتوم. (از اقرب الموارد). مقدرات. تقدیرها: با این همه مقادیر آسمانی و حوادث روزگار آن را در معرض تلف و تفرقه آرد. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 60). روزگار در مجال مقادیرجولان کند و گنبد دوار به نیک و بد بگردد. (سندبادنامه ص 374). کجا شد آن کمال روعت و جباری و مزید سطوت و کامگاری... تا حایل قضای آسمانی و حاجز مقادیر یزدانی گشتی. (تاریخ وصاف)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مقحام. (اقرب الموارد). رجوع به مقحام شود
لغت نامه دهخدا
(مَ دِ)
پیشگاهها. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مقائید
تصویر مقائید
جمع مقید، بستنگاهان بند شدگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفاهیم
تصویر مفاهیم
جمع مفهوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقالید
تصویر مقالید
زمان و مکان اقامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشائیم
تصویر مشائیم
جمع مشووم، گجسته ها مرخشگان جمع مشئوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستدیم
تصویر مستدیم
همیشه دارنده نگاهدارنده همیشگی، درنگ ورزنده درنگ کننده
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مختوم، مهر شده ها، پس پیمانه ها جمع مختوم: مهر کرده شده ها، پس پیمانه ها (از آن رو که مهر پادشاه بر آنها زده میشد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجادیح
تصویر مجادیح
جمع مجدح، ستارگان فرو رونده جمع مجدح: ستارگان مایل بغروب
فرهنگ لغت هوشیار
دیرینه شونده دیرینه گذشته دیرینه: گفت: در عهود مقدم و دهور متقادم دیوان... آشکارا میگردیدند
فرهنگ لغت هوشیار
(در قوامیس معتبر یاد نشده) :، جمع مصداق، گواهان راست راستگویان راستنمایان جمع مصداق. توضیح در قوامیس معتبر یاد نشده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقادیر
تصویر تقادیر
جمع تقدیر، بمعنی قضا و فرمان الهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقاویم
تصویر تقاویم
جمع تقویم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقالیم
تصویر اقالیم
جمع اقلیم، کشور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقانیم
تصویر اقانیم
جمع اقنوم، بن هست ها جمع اقنوم یا اقانیم ثلاثه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقاویم
تصویر اقاویم
جمع قوم، اقوام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقادیر
تصویر مقادیر
جمع مقدار، اندازه ها و پیمانه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخادیم
تصویر مخادیم
جمع مخدوم، سروران بزرگان جمع مخدوم سرداران بزرگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقادیر
تصویر مقادیر
((مَ))
جمع مقدار، اندازه ها، مقدارها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقانیم
تصویر اقانیم
جمع اقنوم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقالیم
تصویر اقالیم
جمع اقلیم، کشورها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقادیر
تصویر تقادیر
((تَ))
جمع تقدیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متقادم
تصویر متقادم
((مُ تَ دِ))
گذشته، پیشین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجادیح
تصویر مجادیح
((م َ))
جمع مجد ح، ستارگان مایل به غروب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مصادیق
تصویر مصادیق
((مَ))
جمع مصداق
فرهنگ فارسی معین
مقدارها، اندازه ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد