جای گریز و جای بازگشت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مفرّ. محیص. محید. (محیط المحیط) (اقرب الموارد) : مالک عنه مفیص، تو را جای بازگشت و گریزگاهی نیست. (از اقرب الموارد)
جای گریز و جای بازگشت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مَفَرّ. مَحیص. مَحید. (محیط المحیط) (اقرب الموارد) : مالک عنه مفیص، تو را جای بازگشت و گریزگاهی نیست. (از اقرب الموارد)
گریزگاه، جای گریختن، محل مناسب برای گریختن، در علوم ادبی جایی از نطق یا نوشته یا قصیده که می توان در آنجا به مناسبتی از موضوع سخن به موضوع دیگر گریز زد
گریزگاه، جای گریختن، محل مناسب برای گریختن، در علوم ادبی جایی از نطق یا نوشته یا قصیده که می توان در آنجا به مناسبتی از موضوع سخن به موضوع دیگر گریز زد
گریز گاه، باز گشتگاه سرشار کننده، سرازیر کننده افشاننده جاری کننده (آب اشک)، فیض دهنده فیض بخش بخشنده دهنده: (معاینه جرم آتش که مفیض نور است) (اوصاف الاشراف. 55)
گریز گاه، باز گشتگاه سرشار کننده، سرازیر کننده افشاننده جاری کننده (آب اشک)، فیض دهنده فیض بخش بخشنده دهنده: (معاینه جرم آتش که مفیض نور است) (اوصاف الاشراف. 55)