شفتالوی خشک کردۀ دانه بیرون آورده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و در مصباح گوید همچنین است زردآلوو جز آن هرگاه که از هسته جدا شده و خشک گردیده باشد و اگر خشک نشده باشد آن را فلّوق گویند. (از اقرب الموارد). کشتۀ دانه بیرون کرده. (بحر الجواهر) ، شکافته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
شفتالوی خشک کردۀ دانه بیرون آورده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و در مصباح گوید همچنین است زردآلوو جز آن هرگاه که از هسته جدا شده و خشک گردیده باشد و اگر خشک نشده باشد آن را فُلّوق گویند. (از اقرب الموارد). کشتۀ دانه بیرون کرده. (بحر الجواهر) ، شکافته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
تخلص میرزا محمدعلی طهرانی، ملقب به فخرالادباء. از اجلۀ ادبا و شعرای معاصر فتحعلی شاه قاجار که تا اوایل سلطنت ناصرالدین شاه قاجار زنده بود. (از ناظم الاطباء). صاحب مجمع الفصحاء آرد: از اجلۀ نجبای طهران است و در کمالات محسود اقران، صحبتش مکرر دست داده، در شاعری طرزی خوب و سیاقی مرغوب دارند... از حضرت خاقان مغفور، صدرالشعرا لقب داشتی... و از حاجی میرزاآقاسی فخرالادباء لقب یافته و بدین لقب مفاخرت کند. در فن قصیده سرایی ازفحول شعرای معاصرین محسوب می گردد. از اشعار اوست: ای موی چه چیزی که چنین جلوه گر آیی گه مشک و گهی عنبرم اندر نظر آیی گاهی ز بن گوش زنی سر چو قرنفل گاهی ز بر لب چو سپرغم بدرآیی گه ابر و گهی هاله به چشم آئیم از دور گه مار و گهی مور چو نزدیکتر آیی گر ابر نه ای از چه شوی حایل خورشید گر هاله نه ای از چه به دور قمر آیی گر مار نه ای از چه زنی حلقه سر گنج ور مور نه ای از چه به گرد شکر آیی. (از مجمعالفصحاء ج 2 ص 478 و 481)
تخلص میرزا محمدعلی طهرانی، ملقب به فخرالادباء. از اجلۀ ادبا و شعرای معاصر فتحعلی شاه قاجار که تا اوایل سلطنت ناصرالدین شاه قاجار زنده بود. (از ناظم الاطباء). صاحب مجمع الفصحاء آرد: از اجلۀ نجبای طهران است و در کمالات محسود اقران، صحبتش مکرر دست داده، در شاعری طرزی خوب و سیاقی مرغوب دارند... از حضرت خاقان مغفور، صدرالشعرا لقب داشتی... و از حاجی میرزاآقاسی فخرالادباء لقب یافته و بدین لقب مفاخرت کند. در فن قصیده سرایی ازفحول شعرای معاصرین محسوب می گردد. از اشعار اوست: ای موی چه چیزی که چنین جلوه گر آیی گه مشک و گهی عنبرم اندر نظر آیی گاهی ز بن گوش زنی سر چو قرنفل گاهی ز بر لب چو سپرغم بدرآیی گه ابر و گهی هاله به چشم آئیم از دور گه مار و گهی مور چو نزدیکتر آیی گر ابر نه ای از چه شوی حایل خورشید گر هاله نه ای از چه به دور قمر آیی گر مار نه ای از چه زنی حلقه سر گنج ور مور نه ای از چه به گرد شکر آیی. (از مجمعالفصحاء ج 2 ص 478 و 481)
آنکه شعر نیکو گوید. (مهذب الاسماء) (دهار). شاعر سخن شگفت و عجیب آورنده. (منتهی الارب). شاعری که سخن شگفت و عجیب آورد. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سخت فصیح در شاعری. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بسا مهتران که نعمت پادشاهان خوردند و بخششهای گران کردند و بر این شعرای مفلق سپردند. (چهار مقاله). شاعر مفلق منم خوان معانی مراست ریزه خور خوان من عنصری و رودکی. خاقانی. مفلقی فرد ار گذشت از کشوری مبدعی فحل از دگر کشور بزاد. خاقانی. گفتم ای خطیب مفلق و طبیب مشفق بدین مواعظ که رانده ای و این جواهر که فشانده ای حق به دست توست. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 218) ، در اصطلاح کبوتربازان، کبوتر بعد از جوجگی تا وقتی که شانزده ماهه شود و از آن پس کهنه نامیده می شود. (فرهنگ نظام)
آنکه شعر نیکو گوید. (مهذب الاسماء) (دهار). شاعر سخن شگفت و عجیب آورنده. (منتهی الارب). شاعری که سخن شگفت و عجیب آورد. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سخت فصیح در شاعری. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بسا مهتران که نعمت پادشاهان خوردند و بخششهای گران کردند و بر این شعرای مفلق سپردند. (چهار مقاله). شاعر مفلق منم خوان معانی مراست ریزه خور خوان من عنصری و رودکی. خاقانی. مفلقی فرد ار گذشت از کشوری مبدعی فحل از دگر کشور بزاد. خاقانی. گفتم ای خطیب مفلق و طبیب مشفق بدین مواعظ که رانده ای و این جواهر که فشانده ای حق به دست توست. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 218) ، در اصطلاح کبوتربازان، کبوتر بعد از جوجگی تا وقتی که شانزده ماهه شود و از آن پس کهنه نامیده می شود. (فرهنگ نظام)
برگه شفتالو نوسرای ابداع کننده مبدع، شاعری که شعرهای نغز و طرفه سراید: (بسا مهتران که نعمت پادشاهان خوردند و بخششهای گران کردند و برین شعراء مفلق سپردند) (چهارمقاله. 45)، کبوتر بعد از جوجگی تا وقتی که شانزده ماهه شود (و از آن پس کهنه نامیده میشود)
برگه شفتالو نوسرای ابداع کننده مبدع، شاعری که شعرهای نغز و طرفه سراید: (بسا مهتران که نعمت پادشاهان خوردند و بخششهای گران کردند و برین شعراء مفلق سپردند) (چهارمقاله. 45)، کبوتر بعد از جوجگی تا وقتی که شانزده ماهه شود (و از آن پس کهنه نامیده میشود)
موی سترده، پرواز رس سر تراش استره گر، نیمه پر، کم رسیده خرما، لاغر: گوسپند استره تیغ سر تراشی - گلیم درشت تیغی که بدان موی تراشند استره، گلیم درشت جمع محالق. تیغی که بدان موی تراشند استره، گلیم درشت جمع محالق. موی سترده موی تراشیده، خرمایی که ثلث آن پخته باشد، محل پرواز ببالا و دور زدن: چون خسرو از شکار گاه باز آمد شاهین همت را پرواز داده و طایر و واقع گردون را معلق زنان از اوج محلق خویش در مخلب طلب آورده... خنور اندک خالی، رطب اندک رسیده، گوسفند لاغر، آنکه موی را خوب بسترد سر تراش
موی سترده، پرواز رس سر تراش استره گر، نیمه پر، کم رسیده خرما، لاغر: گوسپند استره تیغ سر تراشی - گلیم درشت تیغی که بدان موی تراشند استره، گلیم درشت جمع محالق. تیغی که بدان موی تراشند استره، گلیم درشت جمع محالق. موی سترده موی تراشیده، خرمایی که ثلث آن پخته باشد، محل پرواز ببالا و دور زدن: چون خسرو از شکار گاه باز آمد شاهین همت را پرواز داده و طایر و واقع گردون را معلق زنان از اوج محلق خویش در مخلب طلب آورده... خنور اندک خالی، رطب اندک رسیده، گوسفند لاغر، آنکه موی را خوب بسترد سر تراش
بد کاره: مرد این واژه در تازی تنها با همین آرش به کار می رود در یکی از فرهنگ های فارسی برای آن که مفلاک پارسی را بر گرفته از آن نشان دهند آرش: تهیدست را نیز بر بد کاره افزوده اند. ناکس فرومایه سفله، تهیدست، جمع مفالیق
بد کاره: مرد این واژه در تازی تنها با همین آرش به کار می رود در یکی از فرهنگ های فارسی برای آن که مفلاک پارسی را بر گرفته از آن نشان دهند آرش: تهیدست را نیز بر بد کاره افزوده اند. ناکس فرومایه سفله، تهیدست، جمع مفالیق
لغزانده لغزاننده لغزش دهنده، دوایی را نامند که بقوت ملینه و رطوبت مزلقه که دارد تعیین سطح عضو نماید بحدی که بلغزاند آنچه در آن محتبس است و تحریک آن نموده دفع نماید مانند آلو بخارا
لغزانده لغزاننده لغزش دهنده، دوایی را نامند که بقوت ملینه و رطوبت مزلقه که دارد تعیین سطح عضو نماید بحدی که بلغزاند آنچه در آن محتبس است و تحریک آن نموده دفع نماید مانند آلو بخارا