جدول جو
جدول جو

معنی مفغر - جستجوی لغت در جدول جو

مفغر
(مَ غَ)
مفغره: و ملک هند با حشم خویش از نهیب آن لشکر با پناه کوهی حصین نشست و به مخرمی میان دو کوه بلند التجا ساخت و مفغر و مدخل آن مضیق به فیلان کوه پیکر استوار کرد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 350). و رجوع به مدخل بعد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مفرغ
تصویر مفرغ
آلیاژ مس و قلع به رنگ قهوه ای روشن که در مجسمه سازی و ریخته گری به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منغر
تصویر منغر
قدح، قدح شراب، ساغر، برای مثال ساقی مجلس شاه است که با منغر زر / ایستاده ست شب و روز برابر نرگس (سلمان ساوجی - ۱۲۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفکر
تصویر مفکر
فکر کننده، اندیشه کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفرغ
تصویر مفرغ
ویژگی فلزی که در قالب ریخته شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفطر
تصویر مفطر
افطار کننده، روزه خوار، روزه شکننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصغر
تصویر مصغر
در دستور زبان کلمه ای که علامت تصغیر (ک، چه، و) به آن افزوده باشند مانند پسرک، دریاچه، دخترو، تصغیر شده، کوچک شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغفر
تصویر مغفر
زرهی که زیر کلاه خود بر سر می گذاشته اند، کلاه خود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفخر
تصویر مفخر
جای فخر کردن و نازیدن، محل افتخار، آنچه به آن فخر کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفسر
تصویر مفسر
کسی که معنی سخنی را بیان کند، کسی که مطلبی را شرح وبسط می دهد، تفسیر کننده
فرهنگ فارسی عمید
(مَ غَ رَ)
زمین فراخ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، گو کوه خردتر از کهف. (منتهی الارب). گوی در کوه که خردتر از کهف باشد. (ناظم الاطباء). شکافی در کوه که کوچکتر از کهف باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مفخر
تصویر مفخر
فخر و نازش، نازیدن به چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منغر
تصویر منغر
نوعی پول ریزه کوچک. قدح بزرگی که در آن شراب خورند: (بزم شوق تو چو در دل گسترد فرش نشاط چشم من هم ساقی خوناب و هم منغر شود) (عمید لوبکی. رشیدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفکر
تصویر مفکر
فکر کننده، اندیشه نماینده
فرهنگ لغت هوشیار
روزه خور، روزه بر افطار کننده روزه خورنده، آنچه روزه را باطل کند، جمع مفاطیر
فرهنگ لغت هوشیار
آلیاژی است از مس و روی که برنگهای مختلف سرخ و نارنجی که از لحاظ صنعت بهتر از مس خالص و قیمت آنهم ارزانتر است و زودتر از مس ذوب میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغفر
تصویر مغفر
خود، زیر خودی زرهی که زیر کلاهخود بر سر میگذاشته اند، کلاهخود: (فکندم کلاه گلین از سرش چنان کز سر غازیی مغفری) (منوچهری. د. 117)، جمع مغافر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصغر
تصویر مصغر
کوچک شده، تصغیر شده
فرهنگ لغت هوشیار
بیان و تفسیر کننده، شرح نماینده، تاویل کننده، بیان کننده، شارح، مبین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفرغ
تصویر مفرغ
((مِ رَ))
ترکیبی است از مس و روی به رنگ های مختلف سرخ، سرخ کم رنگ و نارنجی، زودتر از مس ذوب می شود و در مجسمه سازی و ساختن ادوات دیگر مورد استفاده قرار می گیرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منغر
تصویر منغر
((مَ غُ))
نوعی پول ریزه کوچک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منغر
تصویر منغر
((مُ غُ))
جام بزرگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغفر
تصویر مغفر
((مِ فَ))
خود، کلاه آهنین، جمع مغافر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفخر
تصویر مفخر
((مَ خَ))
هرچه بدان فخر کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفرغ
تصویر مفرغ
((مُ فَ رِّ))
خالی کننده، واریز کننده حساب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفسر
تصویر مفسر
((مُ فَ سِّ))
تفسیر کننده، شرح دهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفطر
تصویر مفطر
((مُ طِ))
روزه گشاینده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفکر
تصویر مفکر
((مُ فَ کِّ))
اندیشمند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مصغر
تصویر مصغر
((مُ صَ غَّ))
تصغیر شده، کوچک شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفسر
تصویر مفسر
گزارنده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مفسر
تصویر مفسر
Commentator
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مفسر
تصویر مفسر
comentarista
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مفسر
تصویر مفسر
Kommentator
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مفسر
تصویر مفسر
komentator
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مفسر
تصویر مفسر
комментатор
دیکشنری فارسی به روسی