- مفعوله
- مفعوله در فارسی مونث مفعول بنگرید به مفعول مونث مفعول، جمع مفعولات
معنی مفعوله - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مجعوله در فارسی: بر ساخته مونث مجعول جمع مجعولات
در تازی نیامده پوییدگی، ویفتکی مفعول بودن انجام شدگی: (مفعولی مفعول بدان فعل است که فاعل بدو رسد) (جامع الحکمتین. 188) یا حالت مفعولی. آنست که اسم مفعول یا متمم واقع شود و مفعول (متمم) آنست که معنی فعل را تمام کند (قبفهی 36: 1)، از بین رفته
پوییده، کرده، کنشگیر
در دستور زبان کسی یا چیزی که کاری بر آن واقع شده، ابنه
به فعل آمده، کرده شده
فرستاده
با هم برابری کردن در امری، شریک بودن و برابر بودن با هم در کاری یا امری، مذاکره در امری و رای خود را برای یکدیگر بیان کردن
حمله کردن، به یکدیگر جستن
دسترسی، به صورت داوطلبانه
محمول، بار، محموله، برداشته شده، حمل شده، تاویل و تفسیر شده
جوانه، برآمدگی روی سر
ماکوله در فارسی مونث ماکول: خوردنی خوراک خوار تار مونث ماکول جمع ماکولات
مبذوله در فارسی مونث مبذول: بخشیده، پذیرفته و، انجام شده مونث مبذول: مساعی مبذوله جمع مبذولات
مبعوثه در فارسی مونث مبعوث و بر گزیده نماینده بر گزیده مونث مبعوث: وکلای مبعوثه
مونث متمول جمع متمولات
مونث مجبول
مجاولت در فارسی: همگردی در نبرد با هم جولان کردن با یکدیگر گشتن در نبرد: اوساط حشم و آحاد جمع لشکر چون شغال و روباه و گرگ و امثال ایشان در پیش افتادند و بمجاولت و مراوغت در آمدند و از هر جانب می تاختند
مونث مجهول جمع مجهولات
خوشتراش، سخت بافت نیکبافت
حیله کردن برای دست یافتن به چیزی
جنس بار یا بسته، آنچه از جایی به جایی برده شود، کالای تجاری
محلوله در فارسی مونث محلول آبیده مونث محلول جمع محلولات
مداوله و مداولت در فارسی: پتاییدن (مداوم بودن)، شورش زمانه دگر گشت زمانه، چرخ زدن مداومت، دور زدن، انقلاب زمانه
سرمه کشیده
محصوله در فارسی مونث محصول: میوک آیش فرآورده مونث محصول جمع محصولات
مونث مرسول جمع مرسولات: با سوارانی که اشیا و اجناس مرسوله آزاد خان رالله توضیح این کلمه در عربی نیامده
مونث مدلول جمع مدلولات
مدخوله در فارسی مونث مدخول: مرد دیده شوی دیده، درونیده، زن لاغر، زن تبه مغز، مخ میان پوسیده خرما بن میان پوسیده مونث مدخول. داخل شده، زنی که در عقل وی فساد بود، زن لاغر، خرمابن میان پوسیده، زن شوهر دیده غیر باکره جمع مدخولات
مونث مرعوب جمع مرعوبات
پیچیده مجعد: جعد مفتول جان گسل باشد زلف مرغول غول دل باشد، (حدیقه)، زلف بر پیچیده زلفی که آنرا شاخ شاخ کنند و بعد از آن پیچند، تحریر نغمه و آواز، آواز مطربان و مرغان: تو و دست دستان و مرغول مرغان که از غول صد دست دستان نماید. (خاقانی)
مزاوله و مزاولت در فارسی: مروسیدن خوگر شدن کلنجار (شیرازی)، ورزیدن، خواست، پی گیری پشتکار بکاری اشتغال ورزیدن، ممارست کردن در کاری ورزیدن، اراده کاری کردن، اشتغال بکاری، ممارست
مونث مسعود