آنکه به تکلف فصاحت نماید و غلط کند. (منتهی الارب) (آنندراج). کسی که به تکلف فصاحت کند و غلط گوید که گوئی سخن را می شکند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
آنکه به تکلف فصاحت نماید و غلط کند. (منتهی الارب) (آنندراج). کسی که به تکلف فصاحت کند و غلط گوید که گوئی سخن را می شکند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
رساننده. (غیاث) (آنندراج). منجر. منتهی: از وخامت عاقبت فتنه ای که مفضی به ندامت خواهد بود اندیشد. (تاریخ جهانگشای جوینی) ، مباشرت کننده. (غیاث) (آنندراج)
رساننده. (غیاث) (آنندراج). منجر. منتهی: از وخامت عاقبت فتنه ای که مفضی به ندامت خواهد بود اندیشد. (تاریخ جهانگشای جوینی) ، مباشرت کننده. (غیاث) (آنندراج)
افزون کننده. (غیاث) (آنندراج). آنکه چیزی را افزون می آورد. (ناظم الاطباء) ، آنکه باقی میگذارد از چیزی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، نیکویی کننده. (غیاث) (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). فضل کننده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مهترانند مفضل و هر یک اندر افضال جاودانه زیاد. مسعودسعد. نیکی و سخاوت کن و مشمرکه چو ایزد پاداش ده و مفضل و نیکوشمری نیست. سنائی. زآنکه هم محسن است و هم مجمل زآنکه هم مکرم است و هم مفضل. سنایی (حدیقهالحقیقه ص 99). برکه شمرم خلق توای مهتر مکرم پیش که کنم شکر تو ای خواجۀ مفضل. سنائی (دیوان چ مصفا ص 196). مفضلا، مقبلا، گشاده دلا منعما، مکرما، گشاده کفا. سوزنی. در عهود ماضی... پادشاهی بوده است عالم و عادل و مقبل و مفضل. (سندبادنامه ص 134). صبوری کن مکن تیزی ز شمس الدین تبریزی بشرخسبی ملک خیزی که او شاهی است بس مفضل. مولوی (کلیات شمس چ فروزانفر ج 3 ص 150)
افزون کننده. (غیاث) (آنندراج). آنکه چیزی را افزون می آورد. (ناظم الاطباء) ، آنکه باقی میگذارد از چیزی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، نیکویی کننده. (غیاث) (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). فضل کننده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مهترانند مفضل و هر یک اندر افضال جاودانه زیاد. مسعودسعد. نیکی و سخاوت کن و مشمرکه چو ایزد پاداش ده و مفضل و نیکوشمری نیست. سنائی. زآنکه هم محسن است و هم مجمل زآنکه هم مکرم است و هم مفضل. سنایی (حدیقهالحقیقه ص 99). برکه شمرم خلق توای مهتر مکرم پیش که کنم شکر تو ای خواجۀ مفضل. سنائی (دیوان چ مصفا ص 196). مفضلا، مقبلا، گشاده دلا منعما، مکرما، گشاده کفا. سوزنی. در عهود ماضی... پادشاهی بوده است عالم و عادل و مقبل و مفضل. (سندبادنامه ص 134). صبوری کن مکن تیزی ز شمس الدین تبریزی بشرخسبی ملک خیزی که او شاهی است بس مفضل. مولوی (کلیات شمس چ فروزانفر ج 3 ص 150)
افزون کرده شده و فوقیت داده شده. (غیاث) (آنندراج). تفضیل داده شده و افزون کرده شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تفضیل شود. - مفضل شدن، تفضیل یافتن. برتری یافتن. افزونی یافتن: آدم گفتند بدین نامها مفضل شد بر فرشتگان که خدای آموخت به الهام نه نامهای گفتنی. (جامعالحکمتین ص 14). ، رجل مفضل، مرد بسیارفضل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
افزون کرده شده و فوقیت داده شده. (غیاث) (آنندراج). تفضیل داده شده و افزون کرده شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تفضیل شود. - مفضل شدن، تفضیل یافتن. برتری یافتن. افزونی یافتن: آدم گفتند بدین نامها مفضل شد بر فرشتگان که خدای آموخت به الهام نه نامهای گفتنی. (جامعالحکمتین ص 14). ، رجل مفضل، مرد بسیارفضل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
رجوع به ابن عاصم ابوطالب مفضل و الفهرست ابن الندیم و معجم الادباء چ مرجلیوث ج 7 ص 170 و الاعلام زرکلی ج 3 ص 1063 و قاموس الاعلام ترکی و معجم المطبوعات ج 2 ستون 1770 شود
رجوع به ابن عاصم ابوطالب مفضل و الفهرست ابن الندیم و معجم الادباء چ مرجلیوث ج 7 ص 170 و الاعلام زرکلی ج 3 ص 1063 و قاموس الاعلام ترکی و معجم المطبوعات ج 2 ستون 1770 شود
نامی از نامهای خدای تعالی. (مهذب الاسماء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : خداوندا من اینجا آمدستم به امید تو و امید مفضل. منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی چ 1 ص 53)
نامی از نامهای خدای تعالی. (مهذب الاسماء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : خداوندا من اینجا آمدستم به امید تو و امید مفضل. منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی چ 1 ص 53)
ابن مسعود تنوخی حنفی، مکنی به ابوالمحاسن (متوفی به سال 442 هجری قمری). از علمای قرن پنجم هجری است. او راست: التنبیه فی الرد الشافعی فیما خالف النصوص و البیان عن الفصل فی الاشربه بین الحلال و الحرام. (از کشف الظنون ج 1 ص 263 و 493) ابن عمر. رجوع به ابهری اثیرالدین و روضات الجنات ص 335 و قاموس الاعلام ترکی و الاعلام زرکلی ج 3 ص 1063 و تاریخ مغول تألیف عباس اقبال ص 500 و 504 شود
ابن مسعود تنوخی حنفی، مکنی به ابوالمحاسن (متوفی به سال 442 هجری قمری). از علمای قرن پنجم هجری است. او راست: التنبیه فی الرد الشافعی فیما خالف النصوص و البیان عن الفصل فی الاشربه بین الحلال و الحرام. (از کشف الظنون ج 1 ص 263 و 493) ابن عمر. رجوع به ابهری اثیرالدین و روضات الجنات ص 335 و قاموس الاعلام ترکی و الاعلام زرکلی ج 3 ص 1063 و تاریخ مغول تألیف عباس اقبال ص 500 و 504 شود
آنکه صاحب خود را به مکروه مواجهه نماید. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آنکه عنان زند اسب را و قهر کند بر وی. (منتهی الارب) (آنندراج). کسی که لگام اسب را بکشد وبر آن قهر کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
آنکه صاحب خود را به مکروه مواجهه نماید. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آنکه عنان زند اسب را و قهر کند بر وی. (منتهی الارب) (آنندراج). کسی که لگام اسب را بکشد وبر آن قهر کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)