جدول جو
جدول جو

معنی مفصوخ - جستجوی لغت در جدول جو

مفصوخ
(مَ)
فریب خورده در خرید و فروخت. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ)
شکسته. (ناظم الاطباء) : بسر مفضوخ، غورۀ خرمای شکسته. (منتهی الارب) ، چشم کور کرده، آب یک دفعه ریخته. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
شکسته شده بی جدایی. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، خانه ویران شده. (آنندراج). خانه و خیمۀ ویران شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جداکرده شده. (ناظم الاطباء). جداشده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- قیاس مفصول. رجوع به قیاس مفصول و قیاس موصول شود.
- مفصول نتایج، قسمی از قیاس مرکب باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون).
، کودک از شیر باز کرده. مفطوم. (مهذب الاسماء). و رجوع به فصل شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
رگ زده شده. (آنندراج) (از منتهی الارب). رگ زده. فصدشده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
شکسته و جداکرده. (ناظم الاطباء) ، هر قرارداد که فک شده باشد. به جای این اصطلاح عبارت فسخ شده و منفسخ بیشتر به کار می رود. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی).
- مفسوخ علیه، کسی که فسخ علیه او صورت می گیرد، مثلاً اگر مشتری عقد را فسخ کند بایع را مفسوخ علیه گویند. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مفصول
تصویر مفصول
جدا کرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفسوخ
تصویر مفسوخ
شکسته و جدا کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفصول
تصویر مفصول
((مَ))
جدا کرده، جدا شده
فرهنگ فارسی معین