جداکرده شده. (ناظم الاطباء). جداشده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - قیاس مفصول. رجوع به قیاس مفصول و قیاس موصول شود. - مفصول نتایج، قسمی از قیاس مرکب باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون). ، کودک از شیر باز کرده. مفطوم. (مهذب الاسماء). و رجوع به فصل شود
جداکرده شده. (ناظم الاطباء). جداشده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - قیاس مفصول. رجوع به قیاس مفصول و قیاس موصول شود. - مفصول نتایج، قسمی از قیاس مرکب باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون). ، کودک از شیر باز کرده. مفطوم. (مهذب الاسماء). و رجوع به فصل شود
شکسته و جداکرده. (ناظم الاطباء) ، هر قرارداد که فک شده باشد. به جای این اصطلاح عبارت فسخ شده و منفسخ بیشتر به کار می رود. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی). - مفسوخ علیه، کسی که فسخ علیه او صورت می گیرد، مثلاً اگر مشتری عقد را فسخ کند بایع را مفسوخ علیه گویند. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی)
شکسته و جداکرده. (ناظم الاطباء) ، هر قرارداد که فک شده باشد. به جای این اصطلاح عبارت فسخ شده و منفسخ بیشتر به کار می رود. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی). - مفسوخ علیه، کسی که فسخ علیه او صورت می گیرد، مثلاً اگر مشتری عقد را فسخ کند بایع را مفسوخ علیه گویند. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی)