- مفزع
- پناهگاه، گریزگاه، پناه، ملجا
معنی مفزع - جستجوی لغت در جدول جو
- مفزع
- پناهجای پناهگاه پناهگاه پناه جای ملجا: (مثل کسی که دشمنان غالب و خصوم قاهر بدو محیط شوند و مفزع و مهرب از همه جوانب متعذر باشد،) (کلیله. مصحح مینوی. 282)
- مفزع ((مَ زَ))
- پناه، فریادرس
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ترسیدن و وحشت داشتن
بخش شده، پراکنده شده
پراکنده کننده، پخش کننده
متزایل در فارسی: جدا شونده سنگدل، درشت اندام، باز ایستنده
فرجستک شاخه شده ستاک
خوش آواز: مرد خود بر سر خود نهاده
کشیدنگاه بر کنده: گیاه کشیدنگاه (کمان) : (از آن روز باز که در قوس رجا منزعی و در عرصه امل متسعی بود... تا امروز وصیت می کرده ام) (نفثه المصدور. چا . 55- 54) (مقایسه شود با لم یبق فی القوس منزع یعنی کار بنهایت رسید)
پخش کننده، پراکنده کننده
جای کشیدن
ترس، بیم، هراس، ناله و زاری، فریاد
فزع اکبر: ترس و بیم روز قیامت
فزع اکبر: ترس و بیم روز قیامت
هراس، ترس، ناله و زاری