جدول جو
جدول جو

معنی مفروغ - جستجوی لغت در جدول جو

مفروغ(مَ)
فارغ شده. خلاص شده. (از ناظم الاطباء).
- مفروغ شدن حساب، فارغ شدن از حساب و پرداختن حساب و تمام کردن حساب. (ناظم الاطباء). و رجوع به ترکیب های بعد شود.
- مفروغ عنه، پرداخته. انجام شده. به پایان رسیده: تأثیر کتاب امری مفروغ عنه است. (فرهنگ فارسی معین).
- مفروغ کردن حساب، پرداختن حساب. (ناظم الاطباء).
- مفروغ گردیدن محاسبات، مفروغ شدن حساب: جنیقای بر آن قرار رضا نداد به علت آنکه محاسبات چندین ساله بی حضور او مفروغ نگردد. (جهانگشای جوینی). و رجوع به ترکیب مفروغ شدن حساب شود.
، ریخته شده. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
مفروغ
فارغ شده و خلاص شده
تصویری از مفروغ
تصویر مفروغ
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مفروض
تصویر مفروض
فرض شده، واجب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفروش
تصویر مفروش
فرش کرده شده، گسترده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افروغ
تصویر افروغ
روشنی، روشنایی، تابش، پرتو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفروق
تصویر مفروق
عدد کوچک تری که از عدد بزرگ تر کم شود، پراکنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفروز
تصویر مفروز
جدا کرده شده، چیزی که از چیز دیگر بریده و جدا شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
کنگره دار پخشیده (تحدید حدود شده) چنان دانستم که هر دو را مال یکی است و پخشیده نیست (تاریخ برامکه)، جداسته، جامه دوخته کنگره دار. جدا کرده علی حده شده، جامه حاشیه دار و دوخته، ملکی که سهام مالکان مشترک آن تحدید حدود شده باشد تحدید حدود شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفروش
تصویر مفروش
فرش کرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
پرا کنیده، جداسته، کاسته پراکنده شده جدا کرده مقابل مقرون، عددی کوچکتر که از عددی بزرگتر تفریق شود مقابل مفروق منه مانند: 10 -6 4 (6 مفروق است) یا لفیف مفروق. یا وتد مفروق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افروغ
تصویر افروغ
پرتو، روشنایی، تابش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفروض
تصویر مفروض
واجب و فریضه کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افروغ
تصویر افروغ
روشنایی، نور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفروق
تصویر مفروق
((مَ))
پراکنده، جدا کرده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفروض
تصویر مفروض
((مَ))
واجب کرده شده، فرض شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفروش
تصویر مفروش
((مَ))
گسترده شده، فرش کرده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفروز
تصویر مفروز
((مَ))
پراکنده، جدا کرده، دور کرده، تحدید حدود شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفروض
تصویر مفروض
Supposed
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مفروض
تصویر مفروض
supposé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مفروض
تصویر مفروض
suposto
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مفروض
تصویر مفروض
seharusnya
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مفروض
تصویر مفروض
仮定の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از مفروض
تصویر مفروض
假定的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مفروض
تصویر مفروض
משוער
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از مفروض
تصویر مفروض
가정된
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مفروض
تصویر مفروض
varsayılan
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مفروض
تصویر مفروض
supposto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مفروض
تصویر مفروض
अनुमानित
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مفروض
تصویر مفروض
angenommen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مفروض
تصویر مفروض
supuesto
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مفروض
تصویر مفروض
verondersteld
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مفروض
تصویر مفروض
припущений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مفروض
تصویر مفروض
предполагаемый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مفروض
تصویر مفروض
przypuszczalny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مفروض
تصویر مفروض
iliyodhaniwa
دیکشنری فارسی به سواحیلی