- مفرش
- گستردنی، فرش
معنی مفرش - جستجوی لغت در جدول جو
- مفرش ((مَ رَ))
- آنچه که روی زمین پهن کنند و روی آن بخوابند، جای فرش کردن
- مفرش
- هر چیز گستردنی، جای پهن کردن فرش
آنچه روی زمین می گستراندند و روی آن می خوابیدند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
وفات
یگانه، تکین، تکتا
دلگشا، شادی بخش
فرش کرده شده، گسترده شده
آنکه اندوه را از دل دور کند
پراکنده کننده، جدایی اندازنده
ویژگی فلزی که در قالب ریخته شده
پراکنده، متفرق، پریشان، منتشر، پاشیده شده
تفتیش کننده، جستجو کننده، کاوش کننده، بازرس
فرح آور، شاد کننده، شادی بخش، در طب قدیم داروی مقوی قلب
مفرش ها، چیزهای گستردنی، جاهای پهن کردن فرش، چیزهایی که روی زمین می گستراندند و روی آن می خوابیدند، جمع واژۀ مفرش
جایی که راه منشعب گردد و راه دیگر از آن جدا شود
خطی که از شانه زدن و دو قسمت کردن موها در وسط سر پیدا شود
خطی که از شانه زدن و دو قسمت کردن موها در وسط سر پیدا شود
جای پا، روش، رفتار
سوهان، رنده
از ساخته های فارسی گویان بر گرفته از واژه ریش پارسی ریش تراشیده ریش تراشیده: امردان گرچه گل گلشن حسن اند ولی خارخار دل از ان شوخ مترش باشد، (فیضی) تاز... پسر امرد و مترش ضخیم را گویند. (برهان قاطع) توضیج مترش بفتح راء معمله مشدد بصیغه اسم مفعول از باب تفعیل مرد ریش تراشیده شده و این تصرف فارسی زبانان متعرب است که از تراشیدن که کلمه فارسی است بطور عربی اشتقاق کرده اند
مخراش: بنگرید به مخراش چوب سرکج، چوب خط کش چرم دوزان
جمع مفرش، بوب ها،گستردنی ها
آنکه اصلاح کند چیزی را
فرش کرده شده
پراکنده کننده
آلیاژی است از مس و روی که برنگهای مختلف سرخ و نارنجی که از لحاظ صنعت بهتر از مس خالص و قیمت آنهم ارزانتر است و زودتر از مس ذوب میشود
فرجستک شاخه شده ستاک
از حد درگذرنده، افراط کننده
فارسی گشته کلمه ای که از زبان دیگر بفارسی آورده شده پارسی گردانیده: (برشکال مفرس برسکال است) (غیاث: برشکال)، توضیح این لفظ عربی نیست بلکه بشکل عربی مانند معرب ساخته شده و مفرس در عربی بمعنی آنچه برای دریدن نزد حیوان درنده گذاشته میشود ب میباشد
تنها، مجرد
شادمانی آورنده، هر چیزی که شادمانی آورد و فرح بخشد و خوشحالی دهد
اندوه زدای آنکه یاآنچه که اندوه را از دل دور کند: (و سخن گفتم اندرو با حکماء دینی... و با حکماء فلسفی و فضلا منطقی ببرهانهای عقلی و مقدمات منتج و مفرج) (جامع الحکمتین. 18)
جوینده و کاونده، تفتیش کننده، بازپرس
مهره ریز که در رشته کشند و زنان در گردن و مچ بندند خرز، سکوی دکان صفه که بر آن نشینند
آهنگ موسیقی معمولاً دو یا چهار ضربی با ضربه های مقطع و محکم که به ویژه برای تنظیم حرکت قدم های دسته های نظامی و تهیج و تشجیع آنان نواخته می شود، موسیقی نظامی
((مَ رَ یا رِ))
فرهنگ فارسی معین
خطی که از شانه زدن و دو قسمت کردن موها در وسط سر پیدا می شود، جایی که راه ها منشعب می شود، جمع مفارق