- مفرده
- مونث مفرد، ایوک، ساده، سیاهه، سیاهه دانی، مونث مفرد: (... از بهر آنکه ازین ترکیب جزوی حاصل میشد مرکب از اسباب مفرده) (المعجم. چا. دانشگاه. 43) جمع مفردات، مدی که زیر آن جمع نویسند، (سیاق) مجموع اقلام یک محاسبه، فن سیاق
معنی مفرده - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بدی و تباهی، سبب فساد و تباهی
خنکی سردی مبرده در فارسی مونث مبرد: سرد کن خنک کن، فرو نشاننده سبب خنکی بدن و جز آن. مونث مبرد جمع مبردات. یا ادویه مبرده. دارو هایی که موجب تبدیل جذب و دفع بدن و تعادل سوخت و ساز و بالنتیجه تعادل حرارت بدن شوند، دارو هایی که از تمایلات جنسی بکاهند مانند کافور
مجرده در فارسی مونث مجرد بنگرید به مجرد مونث مجرد جمع مجردات
میانه راه، رانش انگیز انگیزه راندن مونث مطرد
جمع مفردی: (اهالی شهر را از مفارده و محترفه چنان حشرداد کردن و بیرون داد بردن که هرکه باز می ماند دکان او غارت میکردند) (مسامره الاخبار. 126)
مفسده و مفسدت در فارسی جلیزی تباهی، تباهی انگیز مونث مفسد جلیز تباهگر تباهی فساد، موجب تباهی سبب فساد، جمع مفاسد. مونث مفسد
مونث مفرط
هر یک از کسانی که در عهد ممالیک (و غیره) جزو} حلقه {بشمار میامدند و از} جندی {های ممالیک ممتاز بودند (دزی ج 251: 2)، جمع مفارده
مونث مفرح: (ادویه مفرحه)
مونث مفید
باغ گل سرخ گلستان
رئیس ده تن ده باشی، رئیس گرزبرداران
یگانه، تکین، تکتا
ماردها، گردنکشان، سرکشان، بلندها، مرتفعها، جمع واژۀ مارد
مریدها، خبایث و اشرار، سرکشان، جمع واژۀ مرید
مریدها، خبایث و اشرار، سرکشان، جمع واژۀ مرید
مقابل زنده، انسان یا حیوان که بی جان شده باشد، درگذشته، بی جان، کنایه از بی حس و حرکت، کنایه از نابود شده، کنایه از بسیار شیفته، عاشق، کنایه از خاموش شده، کنایه از خشک، لم یزرع
مونث فرد بی همال یگانه تک تپه پشته تکزی گوشه گیر
متکبر، گردنکش درگذشته، فوت کرده، متوفی، میت
تنها، مجرد
((مُ رَ))
فرهنگ فارسی معین
تنها، یکه، ساده، مجرد، جدا، جداگانه، مستقل، علی حده، بنده، فرمانبردار، دلاور، یگانه، در دستور کلمه ایست که بر یکی دلالت کند، یکی، مقابل جمع، جمع مفردات
مقابل جمع، در دستور زبان علوم ادبی ویژگی اسمی که تنها بر یک مصداق دلالت کند، یکه، تنها، جدا، یگانه، فرد و ممتاز در دلاوری
Dead, Receding
morto, recedente
tot, zurückgehend
martwy, malejący
мертвый , уменьшающийся
мертвий , зменшуваний
dood, afnemend
muerto, que se retira
mort, décroissant
morto, decrescente
मृत , घटता हुआ
মৃত , পিছু হটানো