مفسده مفسده مفسده و مفسدت در فارسی جلیزی تباهی، تباهی انگیز مونث مفسد جلیز تباهگر تباهی فساد، موجب تباهی سبب فساد، جمع مفاسد. مونث مفسد فرهنگ لغت هوشیار
مفسده مفسده بدی و تباهی. زیان و فساد. هرچیز زیان آور. (از ناظم الاطباء). مفسده: ایزد که همی کرد مرکب تن و جان در هر عضوی مصلحتی کرد نهان گر مفسده ای ندیده بودی به زبان محبوس نکردیش به زندان دهان. مسعودسعد. و رجوع به دو مدخل قبل شود لغت نامه دهخدا
مفسده مفسده بدی و تباهی. خلاف مصلحت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، مفاسد. (ناظم الاطباء). و رجوع به مدخل های قبل و بعد شود لغت نامه دهخدا