کشته که کشندۀ او را ندانند. (مهذب الاسماء). کشته که در دشت، دور از ده یافته شود. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). کشته که در بیابان دوراز آبادی یافته شود و قاتل او معلوم نباشد. (از اقرب الموارد) ، آنکه اسلام آورده و با کسی موالات نکرده. و منه الحدیث: لایترک فی الاسلام مفرج، ای اذا جنی جنایه کان علی بیت المال لانه لا عاقله له. و نیز مفرح با حاء مهمله گفته اند. (منتهی الارب). آنکه اسلام آورده و با کسی موالات نکرده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کسی که فرزند ندارد و گویند کسی که عشیره ندارد، کسی که مال ندارد (از اقرب الموارد) ، گذاشته و یک سو شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
کشته که کشندۀ او را ندانند. (مهذب الاسماء). کشته که در دشت، دور از ده یافته شود. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). کشته که در بیابان دوراز آبادی یافته شود و قاتل او معلوم نباشد. (از اقرب الموارد) ، آنکه اسلام آورده و با کسی موالات نکرده. و منه الحدیث: لایترک فی الاسلام مفرج، ای اذا جنی جنایه کان علی بیت المال لانه لا عاقله له. و نیز مفرح با حاء مهمله گفته اند. (منتهی الارب). آنکه اسلام آورده و با کسی موالات نکرده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کسی که فرزند ندارد و گویند کسی که عشیره ندارد، کسی که مال ندارد (از اقرب الموارد) ، گذاشته و یک سو شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
کسی که دور می کنداندوه را. (ناظم الاطباء). برندۀ اندوه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گفتم اندر او با حکماءدینی... و با حکماء فلسفی و فضلاء منطقی به برهانهای عقلی و مقدمات منتج و مفرج. (جامع الحکمتین ص 18). - مفرج الغم، از میان برندۀ اندوه. دورکننده غم: و بزرگان شراب را صابون الهم خوانده اند و گروهی مفرج الغم. (نوروزنامه). - مفرج غم، غمگسار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مدخل قبل شود. - مفرج گران فلک، کنایه از فرشتگان و ملائکه باشد. (برهان). - ، ستاره ها و کواکب را نیز گویند. (برهان)
کسی که دور می کنداندوه را. (ناظم الاطباء). برندۀ اندوه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گفتم اندر او با حکماءدینی... و با حکماء فلسفی و فضلاء منطقی به برهانهای عقلی و مقدمات منتج و مفرج. (جامع الحکمتین ص 18). - مفرج الغم، از میان برندۀ اندوه. دورکننده غم: و بزرگان شراب را صابون الهم خوانده اند و گروهی مفرج الغم. (نوروزنامه). - مفرج غم، غمگسار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مدخل قبل شود. - مفرج گَران فلک، کنایه از فرشتگان و ملائکه باشد. (برهان). - ، ستاره ها و کواکب را نیز گویند. (برهان)
اندوه زدای آنکه یاآنچه که اندوه را از دل دور کند: (و سخن گفتم اندرو با حکماء دینی... و با حکماء فلسفی و فضلا منطقی ببرهانهای عقلی و مقدمات منتج و مفرج) (جامع الحکمتین. 18)
اندوه زدای آنکه یاآنچه که اندوه را از دل دور کند: (و سخن گفتم اندرو با حکماء دینی... و با حکماء فلسفی و فضلا منطقی ببرهانهای عقلی و مقدمات منتج و مفرج) (جامع الحکمتین. 18)
نردبان جامه گرانبها جامه راهراه آنچه بوسیله آن بالا روند، نردبان، پلکان، جمع معارج معاریج. جامه خط دار در پیچیدگی: در ممزج باشم و ممزوج کوثر خاطرم در معرج غلطم و معراج رضوان جای من. (خاقانی)
نردبان جامه گرانبها جامه راهراه آنچه بوسیله آن بالا روند، نردبان، پلکان، جمع معارج معاریج. جامه خط دار در پیچیدگی: در ممزج باشم و ممزوج کوثر خاطرم در معرج غلطم و معراج رضوان جای من. (خاقانی)
دلگشای دلباز دلگشوده آسوده دل، خوشی جوی محل تفرج مکانی که موجب گشادگی خاطر گردد محل سیر: ... زمین چون دیبای مشجر و هوا چون حله زیبای مطیر برنگ و بوی راجت دلها بر آمده چنین موضعی متنزه و متفرج او بود. گشایش یابنده (از تنگی و دشواری)، گشایش خاطر یابنده، خوشی جوینده
دلگشای دلباز دلگشوده آسوده دل، خوشی جوی محل تفرج مکانی که موجب گشادگی خاطر گردد محل سیر: ... زمین چون دیبای مشجر و هوا چون حله زیبای مطیر برنگ و بوی راجت دلها بر آمده چنین موضعی متنزه و متفرج او بود. گشایش یابنده (از تنگی و دشواری)، گشایش خاطر یابنده، خوشی جوینده
گیاهی است از تیره ای بنام خرفه جزو رده جدا گلبرگها که خودرو و دارای ساقه های سرخی است که روی زمین میخوابد. گلبرگهایش سفید یا زرد و تخم های آن ریز و سیاه است. تخم آن در پزشکی بکار میرود پر پهن فرفهن فرفین بوخله خفرج بقله الحمقاء
گیاهی است از تیره ای بنام خرفه جزو رده جدا گلبرگها که خودرو و دارای ساقه های سرخی است که روی زمین میخوابد. گلبرگهایش سفید یا زرد و تخم های آن ریز و سیاه است. تخم آن در پزشکی بکار میرود پر پهن فرفهن فرفین بوخله خفرج بقله الحمقاء