جدول جو
جدول جو

معنی معرج

معرج
نردبان، پلکان، آنچه به وسیلۀ آن بالا بروند
تصویری از معرج
تصویر معرج
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با معرج

معرج

معرج
نردبان جامه گرانبها جامه راهراه آنچه بوسیله آن بالا روند، نردبان، پلکان، جمع معارج معاریج. جامه خط دار در پیچیدگی: در ممزج باشم و ممزوج کوثر خاطرم در معرج غلطم و معراج رضوان جای من. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار

معرج

معرج
نردبان و مصعد. مِعراج. ج، معارج. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نردبان و محل صعود. (ناظم الاطباء) :
ای نفس تو معرج معانی
معراج تو نقل آسمانی.
نظامی
لغت نامه دهخدا

معرج

معرج
جامۀ خطدار در پیچیدگی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جامه ای است نفیس و منقش. (غیاث) (آنندراج) :
در ممزج باشم و ممزوج کوثر خاطرم
در معرج غلطم و معراج رضوان جای من.
خاقانی.
که وراء ممزج و معرج بغدادی ومطیر و معیر و دبیقی و قباطی مصری و وشی عدنی و بردیمنی تواند بود. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 304).
- معرج گر، به معنی بافندۀ معرج. (غیاث) (آنندراج).
- معرج گران فلک، عبارت از قضا و قدر که کارخانه داران افلا’اند و بعضی نوشته که عبارت است از عقول عشره و آن ده فرشتگان مقرب اند که به اعتقاد حکما افلاک ساختۀ اوشان است. (غیاث) (آنندراج) :
ز معراج او در شب ترکتاز
معرج گران فلک را طراز.
نظامی (شرفنامه چ وحید ص 17)
لغت نامه دهخدا

معرج

معرج
بلند گردیدن و برآمدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). و رجوع به عروج شود
لغت نامه دهخدا