شارلاتان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). شیاد. مزور. حقه باز. فریبکار. اهل خدعه و تزویر: بر هر مردمی واجب است که... اندکی از علم بجشکی بیاموزد تا تن را بر درستی نگاه دارد تا مفتعلان بجشکان تن او را هلاک نکنند. (هدایه المتعلمین ربیع بن احمد الاخوینی بخاری، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دم نوشین عیسوی داری زهر زراق مفتعل چه خوری. خاقانی. و رجوع به مدخل بعد شود
شارلاتان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). شیاد. مزور. حقه باز. فریبکار. اهل خدعه و تزویر: بر هر مردمی واجب است که... اندکی از علم بجشکی بیاموزد تا تن را بر درستی نگاه دارد تا مفتعلان بجشکان تن او را هلاک نکنند. (هدایه المتعلمین ربیع بن احمد الاخوینی بخاری، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دم نوشین عیسوی داری زهر زراق مفتعل چه خوری. خاقانی. و رجوع به مدخل بعد شود
غلاف نره برگردانندۀ کودک. (آنندراج) (از منتهی الارب). آنکه غلاف نره را به روی حشفه برمی گرداند. (ناظم الاطباء) ، به قهر گیرنده همه حق خود را از کسی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
غلاف نره برگردانندۀ کودک. (آنندراج) (از منتهی الارب). آنکه غلاف نره را به روی حشفه برمی گرداند. (ناظم الاطباء) ، به قهر گیرنده همه حق خود را از کسی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
کار سترگ و دشوار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : جاء فلان بالمفتعل، فلان با کار عظیم آمد، تزویرشده. گویند: هذا کتاب مفتعل، این خط یا نامۀ برساخته و مصنوع است، شعری که در آن ابداع و ابتکار به کار رفته و گوینده چیزی غریب و نوآورده باشد. (از اقرب الموارد)
کار سترگ و دشوار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : جاء فلان بالمفتعل، فلان با کار عظیم آمد، تزویرشده. گویند: هذا کتاب مفتعل، این خط یا نامۀ برساخته و مصنوع است، شعری که در آن ابداع و ابتکار به کار رفته و گوینده چیزی غریب و نوآورده باشد. (از اقرب الموارد)
جمع واژۀ مفصل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جمع واژۀ مفصل به معنی بند اندام و هر جای پیوستگی دو استخوان. (آنندراج). پیوندگاههای اندام. (غیاث) (ناظم الاطباء). بندها. پیوندها. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بچر، کت عنبرین بادا چراگاه بچم، کت آهنین بادا مفاصل. منوچهری. بند ندیده ست بسته چون نه پدید است بند همی بیند از عروق و مفاصل. ناصرخسرو. عقل از تو چنان تیز که سودا ز تخیل جان از تو چنان زنده که اعضا به مفاصل. سنائی. تیغ او در مفاصل عدو چون قضا گره گشای. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 23). فلک را سلاسل ز هم برگسست زمین را مفاصل به هم درشکست. نظامی. میرم و همچنان رود نام تو بر زبان من ریزم و همچنان بود مهر تو در مفاصلم. سعدی. گر تیغ زند به دست سیمین تا خون چکد از مفاصل من کس را به قصاص من مگیرید کز من بحل است قاتل من. سعدی. ذکر تو از زبان من فکر تو از جنان من چون برود که رفته ای در رگ و در مفاصلم. سعدی. مفاصل مرتخی و دست عاطل به از سرپنجگی و زور باطل. سعدی. و رجوع به مفصل شود. - باد مفاصل، در تداول، روماتیسم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - داءالمفاصل، درد مفاصل. وجع مفاصل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ترکیب بعد شود. - درد مفاصل، درد بندگاه ها. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دردی که بر یکی از مفاصل مثلاً زانو، آرنج، مچ پا وجز آن عارض شود: شراب سپید و تنک خداوند معده سودایی را... درد مفاصل آرد. (نوروزنامه). - وجع مفاصل، رجوع به دو ترکیب قبل شود. ، سنگریزه های سخت فراهم آمده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ریگستان سنگریزه ناک میان دو کوه که آبش صاف و سرد می باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ریگستان میان دو ریگ تودۀ دراز که آب آن صاف و سرد باشد. (ناظم الاطباء)
جَمعِ واژۀ مفصل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جَمعِ واژۀ مفصل به معنی بند اندام و هر جای پیوستگی دو استخوان. (آنندراج). پیوندگاههای اندام. (غیاث) (ناظم الاطباء). بندها. پیوندها. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بچر، کت عنبرین بادا چراگاه بچم، کت آهنین بادا مفاصل. منوچهری. بند ندیده ست بسته چون نه پدید است بند همی بیند از عروق و مفاصل. ناصرخسرو. عقل از تو چنان تیز که سودا ز تخیل جان از تو چنان زنده که اعضا به مفاصل. سنائی. تیغ او در مفاصل عدو چون قضا گره گشای. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 23). فلک را سلاسل ز هم برگسست زمین را مفاصل به هم درشکست. نظامی. میرم و همچنان رود نام تو بر زبان من ریزم و همچنان بود مهر تو در مفاصلم. سعدی. گر تیغ زند به دست سیمین تا خون چکد از مفاصل من کس را به قصاص من مگیرید کز من بحل است قاتل من. سعدی. ذکر تو از زبان من فکر تو از جنان من چون برود که رفته ای در رگ و در مفاصلم. سعدی. مفاصل مُرتَخی و دست عاطل به از سرپنجگی و زور باطل. سعدی. و رجوع به مفصل شود. - باد مفاصل، در تداول، روماتیسم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - داءالمفاصل، درد مفاصل. وجع مفاصل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ترکیب بعد شود. - درد مفاصل، درد بندگاه ها. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دردی که بر یکی از مفاصل مثلاً زانو، آرنج، مچ پا وجز آن عارض شود: شراب سپید و تنک خداوند معده سودایی را... درد مفاصل آرد. (نوروزنامه). - وجع مفاصل، رجوع به دو ترکیب قبل شود. ، سنگریزه های سخت فراهم آمده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ریگستان سنگریزه ناک میان دو کوه که آبش صاف و سرد می باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ریگستان میان دو ریگ تودۀ دراز که آب آن صاف و سرد باشد. (ناظم الاطباء)
نو پدید، بی پیشینه کار نو، ریو ناک: در نوشته (ریو تزویر) نو گر، ریو کار: در نوشته بعمل آمده ایجاد شده، تزویر شده (خط)، کار بی سابقه، کار بزرگ، شعر مبتکر بعمل آورنده ابداع کننده، تزویر کننده (خط)
نو پدید، بی پیشینه کار نو، ریو ناک: در نوشته (ریو تزویر) نو گر، ریو کار: در نوشته بعمل آمده ایجاد شده، تزویر شده (خط)، کار بی سابقه، کار بزرگ، شعر مبتکر بعمل آورنده ابداع کننده، تزویر کننده (خط)