- مفتری
- کسی که به دیگری افترا ببندد، تهمت زننده،
معنی مفتری - جستجوی لغت در جدول جو
- مفتری
- دروغ گوینده بر کسی و بهتان و تهمت نهنده بر کسی، آنکه دروغ بندد
- مفتری ((مُ تَ))
- افتراء زننده، تهمت زننده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دفتین افزار جولاهگان بف، کارگاه جولاهی
منسوب به دفتر: کارهای دفتری، اسناد پیش نویس که در دفتر تنظیم میگردد (صفویه)
اورمزد، خریدار، هرمز
باجرئت، دلیر، گستاخ
جدا شونده، پراکنده، جدا
شغل و عمل مهتر، مهتر بودن
فرض کرده شده، واجب و لازم
خریدار، کسی که چیزی می خرد
در علم نجوم پنجمین و بزرگ ترین سیارۀ منظومۀ شمسی، سعد اکبر، سعد السّعود، ژوپیتر، قاضی چرخ، هرمز، برجیس، اورمزد، قاضی فلک، زاوش، زاووش، زواش، زوش
در علم نجوم پنجمین و بزرگ ترین سیارۀ منظومۀ شمسی، سعد اکبر، سعد السّعود، ژوپیتر، قاضی چرخ، هرمز، برجیس، اورمزد، قاضی فلک، زاوش، زاووش، زواش، زوش
دفته، آلت فلزی دسته دار شبیه شانه که بافندگان هنگام بافتن پارچه در دست می گیرند و پس از بافتن چند رشته پود با آن لای تارها را می کوبند تا آنچه بافته شده جا به جا و محکم شود، دفه، دفتین، بف
شانه و دفتین جولاهگان
بر انگیزنده، گستاخ، شیر از جانوران محرک باقدام کاری، گستاخ: اگر چ زبان جاری و دل مجتری یاری گر بود باید که هنگام تمشیت کار فخاصه بر خلاف ارادت او لختی با او گردد
خریدار، خرنده، آنکه چیزی میخرد
پراکنده، جدا گرنده جدا شونده، جدا پراکنده
دوشیزگی رفته، دوشیزگی باخته بر خود آب ریزنده، دوشیرگی رباینده ازاله بکارت شده
انگاشته، بایا بایسته فرض کرده شده واجب گردیده فریضه کرده شده، واجب لازم
حیوان درنده
کسی که سر خود را میخرد و خود را فدیه میدهد
در تازی نیامده زند گری گزارشگری تفسیر کردن تفسیر گزارش: (اینت مفسر ظفر خاطب اعجمی زبان ز اعجمیان عجب بود خاطبی و مفسری) (خاقانی. سج. 431)
پرورنده
بطور مفت برایگان: (مفتکی بدستش آورده)
گمان برنده
بزرکی و ریاست و حکومت و فرمانروایی
((مُ تَ رِ))
فرهنگ فارسی معین
پنجمین و بزرگترین سیاره از سیارات منظومه شمسی که هر 12 سال یک بار به دور خورشید می گردد