جدول جو
جدول جو

معنی مفاصلات - جستجوی لغت در جدول جو

مفاصلات(مَ صِ)
مأخوذ از عربی، مفاصلها وپیوندگاهها. (ناظم الاطباء). و رجوع به مفاصل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مراسلات
تصویر مراسلات
نامه هایی که به یکدیگر بنویسند، نامه نگاری ها
فرهنگ فارسی عمید
(مَ صِ)
جمع واژۀ محاصل. محصولات. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ خَ)
جمع واژۀ مفاخره. اشعار و قصایدی که شاعر در آن مآثر و مناقب خود و اجداد و قوم و قبیلۀ خویش را برشمارد و بدانها فخر و مباهات کند: و هر بحر را لایق اجزا و ارکان یا موافق احوال عرب در انشا و انشاد آن در غنا و حداء و مدح و هجا و اصناف مذاکرات و مفاخرات نامی نهاده اند. (المعجم چ دانشگاه ص 68). و رجوع به مفاخرت و مفاخره شود
لغت نامه دهخدا
(مُ رِ)
جمع واژۀ مفارقه. تأنیث مفارق. رجوع به مفارق شود، (اصطلاح فلسفه) جواهر مجرد از ماده و قائم به نفس خود. (از تعریفات جرجانی). جواهرمجردۀ عقلیه و نفسیه. (فرهنگ علوم عقلی تألیف سجادی). جواهری که مجرد بوده و قائم به نفس خود باشند نه به ماده و مادیات، مانند عقول و نفوس و غیره. (از فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و دستورالعلما و اسفار و شرح منظومه شود.
- مفارقات سفلیه، نفوس مدبرۀ انسانی. (فرهنگ علوم عقلی تألیف سجادی).
- مفارقات عقلیه، عقول. (فرهنگ علوم عقلی تألیف سجادی). و رجوع به مفارقات محض شود.
- مفارقات علویه، عقول و نفوس. (فرهنگ علوم عقلی تألیف سجادی).
- مفارقات قدسی، عقول مجرده. (فرهنگ علوم عقلی تألیف سجادی).
- مفارقات محض یا محضه، عقول اند که آنها را مفارقات نوریه نیز گویند. و رجوع به ترکیب بعد و فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی و فرهنگ علوم عقلی تألیف سجادی شود.
- مفارقات نوری یا نوریه، مفارقات محض، عقول، از آن جهت چنین نامیده می شوند که هم به فعل و هم به وجود نیازی به ماده ندارند و برخلاف نفوس که وجود مستقل بوده ولکن در فعل احتیاج به ماده دارند واز این جهت است که گویند مفارقات محضه خارج الهویت از زمان و مکان اند، زیرا زمان و مکان از عوارض و خصوصیات ماده است. (از فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی).
، گاه معقولات و متصورات ذهنی را نیز مفارقات گویند و به این اعتبار کلیات نیز از مفارقاتند. (فرهنگ علوم عقلی تألیف سجادی)
لغت نامه دهخدا
(مُ سَ / سِ)
مکتوبها که به مساویان نویسند. (غیاث اللغات). مکتوبهائی که از طرفین به یکدیگر نوشته شود و پیغام های به یکدیگر و نوشتجات که به یکدیگر از جائی به جائی فرستند. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ مراسله. رجوع به مراسله شود
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ)
جمع واژۀ مجادله. رجوع به مجادله شود
لغت نامه دهخدا
(مُ مَ / مِ)
جمع واژۀ مجامله. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مجامله شود
لغت نامه دهخدا
(مُ وَ)
گردش در جنگ و در کشتی. گویند کانت بینهم مجاولات. (ناظم الاطباء). و رجوع به مجاوله شود
لغت نامه دهخدا
(مُ خَ / خِ)
جمع واژۀ مداخله. رجوع به مداخله و مداخلت شود
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ / دِ)
جمع واژۀ مبادله. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مبادله شود
لغت نامه دهخدا
(تَ صُ)
اتصالات و پیوندها. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ وَ)
جمع واژۀ مفاوضه. گفتگوها. مذاکرات: صاحب کافی بعد از آن مفاوضات بر مراعات تاش و حفظ مصالح و مناجح او اقبال کرد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 99). و رجوع به مفاوضه و مفاوضت و مفاوضه شود، مکتوبات که اعلی به ادنی نوشته باشد. مراسلات مکتوباتی که به مساوی نوشته شود. (غیاث) (آنندراج). و رجوع به مفاوضه (معنی آخر) شود
لغت نامه دهخدا
(مُ صَ)
جمع واژۀ مواصله (مواصلت). (از یادداشت مؤلف). رجوع به مواصلت شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مخاصمات
تصویر مخاصمات
جمع مخاصمه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مراسله، نامه نویسی ها نامه ها گسیله ها جمع مراسله مکاتبات. نامه نگاریها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفاصات
تصویر مفاصات
جداکردن چیزی از دیگری، تصفیه حساب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تواصلات
تصویر تواصلات
جمع تواصل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبادلات
تصویر مبادلات
جمع مبادله، داد و ستدها ورتش ها (مصدر واسم) جمع مبادله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متاملات
تصویر متاملات
جمع متامله، فرجام اندیشان درنگ کنندگان جمع متامله
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مجامله، نیکویی کردن ها خوش سودایی ها چرب زبانی ها چاپلوسی ها جمع مجامله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجادلات
تصویر مجادلات
جمع مجادله، - پیکارها دشمنی ها جمع مجادله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متواصلات
تصویر متواصلات
جمع متواصله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفاوضات
تصویر مفاوضات
گفتگوها، مذاکرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منفصلات
تصویر منفصلات
جمع منفصله، گسلیدگان جمع منفصله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقاولات
تصویر مقاولات
جمع مقاوله، گفت و شنود ها، پیوند نامه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفعولات
تصویر مفعولات
جمع مفعوله، پوییدگان، ویفتکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفاخرات
تصویر مفاخرات
جمع مفاخره، ناز ها، خویشبالی ها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مفارقه، جدایی ها جمع مفارقت جمع مفارقه (مفارق) : جدا شونده ها، الف - جواهر مجرده عقلیه و نفسیه یا مفارقات سفلیه نفوس مدبره انسانی یا مفارقات عقلیه عقول یا مفارقات علویه عقول و نفوس یا مفارقات محضه عقول یا مفارقات نوریه عقول. ب - معقولات و متصورات ذهنی و باین اعتبار کلیات نیز از مفارقاتند. یا مفارقات قدسی. عقول مجرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفاکهات
تصویر مفاکهات
جمع مفاکهه، لاغکاریها، خوش سخنی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مداخلات
تصویر مداخلات
جمع مداخله، در آمدن ها پا در میانی ها جمع مداخله
فرهنگ لغت هوشیار
معاملات در فارسی، جمع معامله، سودا ها داد و ستد ها همکاری ها جمز معامله (معاملت) : راستی نگاه داشتن در معاملات و انصاف از خود و اهل خود بدادن، داد و ستد و خرید و فروش و معامله
فرهنگ لغت هوشیار
جمع معادله، همچندی ها ترازش ها جمع معادله: معادلات دو مجهولی. چیزهائی که برابر و معادل هم باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاملات
تصویر معاملات
داد و ستدها
فرهنگ واژه فارسی سره
ارتباطی
دیکشنری اردو به فارسی