جمع واژۀ مفجره. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جمع واژۀ مفجره، یعنی موضع آب زهیدن. (آنندراج) : این بساط اخضر که مرصع است به جواهر ازهار و این بسیط اغبر که ملمع است به مفاجر انهار بی قادری دانا و مقدری توانا ممکن نیست. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 7). و رجوع به مفجره شود
جَمعِ واژۀ مفجره. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جَمعِ واژۀ مفجره، یعنی موضع آب زهیدن. (آنندراج) : این بساط اخضر که مرصع است به جواهر ازهار و این بسیط اغبر که ملمع است به مفاجر انهار بی قادری دانا و مقدری توانا ممکن نیست. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 7). و رجوع به مفجره شود
مفازه. بیابان بی آب و علف. فلات بی آب. کویر. ج، مفازات: زآنکه نامی بیند و معنیش نی چون بیابان را مفازه گفتنی. مولوی. در جهان باژگونه زین بسی است در نظرشان گوهری کم از خسی است مر بیابان را مفازه نام شد نام و ننگی عقلشان را دام شد. مولوی (مثنوی چ نیکلسون ج 2 ص 327). می کشاند مکر برقت بی دلیل در مفازۀ مظلمی شب میل میل. مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 412). نیست بر این کاروان این ره دراز که مفازه زفت آمد یا مفاز. مولوی (ایضاً ص 225). اگرچه در این مفازه سکان کمتر از دیگر مفازات اسلام اند... (نزهه القلوب چ لیدن ص 142). درمغرب به نزدیک خط استوا و سفالهالریح مفازه ای است قرب پانصد فرسنگ در پانصد فرسنگ. (نزهه القلوب چ لیدن ج 3 ص 272). در جامع الحکایات آمده که به یک جانب آن مفازۀ ریگ روان است که یک راه بیش ندارد. (نزهه القلوب چ لیدن ج 3 ص 273). آب کردان رود، از کوههای حدود طالقان برخیزد و در ولایت ری می ریزد، هرزه آبش در بهار در مفازه منتهی می شود. (نزهه القلوب چ لیدن ج 2 ص 222). و رجوع به مفازه ومفازات شود
مفازه. بیابان بی آب و علف. فلات بی آب. کویر. ج، مفازات: زآنکه نامی بیند و معنیش نی چون بیابان را مفازه گفتنی. مولوی. در جهان باژگونه زین بسی است در نظرشان گوهری کم از خسی است مر بیابان را مفازه نام شد نام و ننگی عقلشان را دام شد. مولوی (مثنوی چ نیکلسون ج 2 ص 327). می کشاند مکر برقت بی دلیل در مفازۀ مظلمی شب میل میل. مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 412). نیست بر این کاروان این ره دراز که مفازه زفت آمد یا مفاز. مولوی (ایضاً ص 225). اگرچه در این مفازه سکان کمتر از دیگر مفازات اسلام اند... (نزهه القلوب چ لیدن ص 142). درمغرب به نزدیک خط استوا و سفالهالریح مفازه ای است قرب پانصد فرسنگ در پانصد فرسنگ. (نزهه القلوب چ لیدن ج 3 ص 272). در جامع الحکایات آمده که به یک جانب آن مفازۀ ریگ روان است که یک راه بیش ندارد. (نزهه القلوب چ لیدن ج 3 ص 273). آب کردان رود، از کوههای حدود طالقان برخیزد و در ولایت ری می ریزد، هرزه آبش در بهار در مفازه منتهی می شود. (نزهه القلوب چ لیدن ج 2 ص 222). و رجوع به مفازه ومفازات شود
روباروی و مقابل. (ناظم الاطباء). روبرو. برابر. رو درروی. محاذی. مقابل. روی به روی. (یادداشت مؤلف). - مواجه شدن، روبرو شدن. مقابل شدن. رو در رو قرار گرفتن. مقابل آمدن. - ، برخورد کردن. مقابل گردیدن: کار تحقیق با مشکلاتی مواجه شد. (از یادداشت مؤلف). و رجوع به مواجه شود. ، پیش. برابر. (یادداشت مؤلف)
روباروی و مقابل. (ناظم الاطباء). روبرو. برابر. رو درروی. محاذی. مقابل. روی به روی. (یادداشت مؤلف). - مواجه شدن، روبرو شدن. مقابل شدن. رو در رو قرار گرفتن. مقابل آمدن. - ، برخورد کردن. مقابل گردیدن: کار تحقیق با مشکلاتی مواجه شد. (از یادداشت مؤلف). و رجوع به مواجه شود. ، پیش. برابر. (یادداشت مؤلف)
کسی راناگاه گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). به ناگاه درآمدن بر کسی و گرفتن آن را. فجاء. (منتهی الارب). و رجوع به مفاجات و مفاجا و مفاجاءه شود
کسی راناگاه گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). به ناگاه درآمدن بر کسی و گرفتن آن را. فِجاء. (منتهی الارب). و رجوع به مفاجات و مفاجا و مفاجاءه شود
با یکدیگر شور و شغب کردن. (تاج المصادر بیهقی). همدیگر شور و غوغا نمودن و بانگ و فریاد کردن ونزاع و خصومت نمودن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). و رجوع به ضجاج شود
با یکدیگر شور و شغب کردن. (تاج المصادر بیهقی). همدیگر شور و غوغا نمودن و بانگ و فریاد کردن ونزاع و خصومت نمودن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). و رجوع به ضجاج شود
طایفه ای از عربان راه زن و قطاع الطریق. (از غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). در آنندراج آمده است که این طایفه از بنی عامرند: از خفاجه بسر راه معونت یابند وز غریبه بلب چاه مواسا بینند. خاقانی. با طبل و علم برنشست و بر جسر بغداد بگذشت و بر عرب خفاجه تاختن برد. (تاریخ رشیدی)
طایفه ای از عربان راه زن و قطاع الطریق. (از غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). در آنندراج آمده است که این طایفه از بنی عامرند: از خفاجه بسر راه معونت یابند وز غریبه بلب چاه مواسا بینند. خاقانی. با طبل و علم برنشست و بر جسر بغداد بگذشت و بر عرب خفاجه تاختن برد. (تاریخ رشیدی)