جدول جو
جدول جو

معنی مفاتحه - جستجوی لغت در جدول جو

مفاتحه(مُ تَ / تِ حَ / حِ)
مفاتحه. با کسی چیزی ابتداء کردن. آغاز کردن. شروع کردن. شروع. آغاز: در میان هر دوبرادر مفاتحۀ مشاحتی ظاهر شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 389). و رجوع به مفاتحه و مفاتحت شود
لغت نامه دهخدا
مفاتحه(طَ)
با کسی چیزی ابتدا کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) (از المنجد). چیزی آغاز کردن. (آنندراج). و رجوع به مدخل های قبل و بعد شود، با کسی دری باز گشادن. (المصادر زوزنی). با یکدیگر در باز گشودن. (آنندراج) ، با کسی به حاکم شدن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). با همدیگر پیش حاکم رفتن. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، آسان گردانیدن بیع. (از ذیل اقرب الموارد) (از المنجد) ، گاییدن. (منتهی الارب) (آنندراج). مجامعت کردن. (از ناظم الاطباء) ، تقاضانمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مفاتحه
با کسی چیزی ابتدا کردن
تصویری از مفاتحه
تصویر مفاتحه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معاتبه
تصویر معاتبه
به یکدیگر عتاب کردن، به کسی خشم گرفتن و او را سرزنش کردن، درشت گویی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصافحه
تصویر مصافحه
دست دادن به یکدیگر هنگام ملاقات، دست در دست هم گذاشتن، دست یکدیگر را فشردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مطارحه
تصویر مطارحه
با هم سخنی را در میان گذاشتن، مناظره کردن، جواب گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرابحه
تصویر مرابحه
معاملۀ پولی کردن با گرفتن سود، ربح گرفتن، سود دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاتحه
تصویر فاتحه
اولین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۷ آیه، حمد، فاتحه الکتاب، ام الکتاب، وافیه، شکر، سبع المثانی، قرائت سورۀ فاتحه برای آمرزش روح درگذشته، فاتحه خواندن، آغاز، اول
فاتحه خواندن: قرائت سورۀ فاتحه برای آمرزش روح درگذشته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسامحه
تصویر مسامحه
آسان گرفتن، سهل انگاشتن، به نرمی و مدارا کار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصالحه
تصویر مصالحه
با هم صلح کردن، آشتی کردن، سازش کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفاتیح
تصویر مفاتیح
مفتاح ها، کلیدها، جمع واژۀ مفتاح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفاخره
تصویر مفاخره
به همدیگر فخر کردن، به خود نازیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفاتح
تصویر مفاتح
مفتّح ها، کلیدها، گشاینده ها، بازکننده ها، جمع واژۀ مفتّح
فرهنگ فارسی عمید
(مُ فَتْ تَ حَ)
تأنیث مفتّح. گشوده شده. گشوده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : جنات عدن مفتحه لهم الأبواب. (قرآن 50/38)
لغت نامه دهخدا
(مُ فَتْ تِ حَ)
تأنیث مفتح. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مفتح شود.
- ادویۀ مفتحه، داروهایی که برای گشادن مجاری بسته شدۀ بدن به کار رود. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : دیگر داروهای گشاینده که سده ها بگشاید و طبیبان ادویۀ مفتحه گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و رجوع به مفتح شود
لغت نامه دهخدا
(مَ تِ)
جمع واژۀ مفتاح. (منتهی الارب) (آنندراج). جمع واژۀ مفتاح و مفتح. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ مفتح. (ترجمان القرآن) (اقرب الموارد). کلیدها: و عنده مفاتح الغیب لایعلمها الا هو... (قرآن 59/6). ورجوع به مفتاح و مفتح شود، جمع واژۀ مفتح. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مفتح شود
لغت نامه دهخدا
(تِ حَ)
یا فاتحهالکتاب. نام نخستین سورۀ قرآن کریم که سورۀ حمد نیز گویند. چون در مجلس سوگواری این سوره را برای شادی روان مرده میخوانند، ’فاتحه خوانی’ بمعنی سوگواری بکار میرود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ / تِ حَ)
مفاتحه. مفاتحه. گشایش کاری کردن. آغاز کردن چیزی را: و در حق ابوعلی و شفاعت در باب او به حضرت بخارا ابواب مفاتحت آغاز نهاد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 162). به وقت مقام ناصرالدین به بلخ از جانب فخرالدوله رسولان رسیده بود و مفاتحت مکاتبت آغاز نهاده. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 174). و رجوع به مفاتحه شود
لغت نامه دهخدا
(طَ)
رویاروی آشکارا جنگ نمودن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، با هم سخت درافتادن در چیزی مانند خوردن و جز آن، با یکدیگر به کاری درافتادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پیوسته داشتن کسی را بر کاری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پیوسته به کاری داشتن کسی و مال او را خوردن. (از اقرب الموارد) ، بیعانه دادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دادن کسی را آنچه درخواست قیمت کرده در بیع. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مرابحه
تصویر مرابحه
سود دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسافحه
تصویر مسافحه
جهمرزی زنا کردن، زنا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسامحه
تصویر مسامحه
آسان گذاری، آسانی، اغماض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشاتمه
تصویر مشاتمه
مشاتمت در فارسسی همدشنامی یکدیگر را دشنام دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصالحه
تصویر مصالحه
بخشیدن، صلح کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصافحه
تصویر مصافحه
دست دادن بیکدیگر هنگام ملاقات
فرهنگ لغت هوشیار
مطارحه و مطارحت در فارسی: پاسخگویی، سگالش رایزنی مناظره کردن با کسی و جواب گفتن، مشورت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بیفروزه دانان گروهی که خدا را یله (مطلق) و رها از پذیرش هر گونه فروزه ای می دانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخاتله
تصویر مخاتله
یکدیگر را فریب دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفاتح
تصویر مفاتح
جمع مفتح، کلید ها جمع مفتح کلیدها
فرهنگ لغت هوشیار
مفتحه در فارسی مونث مفتح گشاینده باز کننده مونث مفتح، داروهایی که جهت بازکردن مجاری بدن استعمال شوند ادویه ای که جهت دفع انسداد مجاری ترشحی بدن استعمال گردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاتحه
تصویر فاتحه
اول چیزی را گویند و نام نخستین سوره از قرآن کریم می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاتبه
تصویر معاتبه
بیکدیگر عتاب کردن، درشت گویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاتحه
تصویر فاتحه
((تِ حِ یا حَ))
مؤنث فاتح، آغاز کار، اول چیزی، دعای خیر برای مرده، فاتحت
فاتحه چیزی را خواندن: دیگر امید بازیافتن چیزی را نداشتن، مصرف کردن و به اتمام رساندن
فاتحه نخواندن: برای کسی یا چیزی اهمیت نداشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مصالحه
تصویر مصالحه
سازش
فرهنگ واژه فارسی سره
آغاز، اول، بدایت، فاتحت، گشایش، مقدمه
متضاد: خاتمه
فرهنگ واژه مترادف متضاد