- مغیبه
- مغیبه در فارسی مونث مغیب گمشده مغیبه در فارسی مونث مغیب شو گم مونث مغیب زنی که شوهر وی غایب باشد، جمع مغیبات. مونث مغیب، جمع مغیبات
معنی مغیبه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
امر خوب و پسندیده
مصیبت در فارسی: بتیاره پتیار موژ گزند سوک
بویه دان شمیندان
مغایبه در فارسی سخن پشت کس گفتن دشیادی
مونث مغیر، جمع مغیرات
زمین بارانخورده
غایب شدن، غیبت
مفرد واژۀ رغائب، امر خوب و پسندیده، هر چیز پسندیده و مرغوب، عطا و بخشش بسیار
پایان کار، پایان هر چیز
پنهان شده، ناپدید شده، ناپدید
پنهان شدن، ناپدید شدن، دور شدن
قبۀ سپر، پولک های فلزی روی جوشن یا بر گستوان، برای مثال طبع مغناطیس دارد نوک تو کز اسب خصم / بر دو منزل بگسلاند غیبۀ بر گستوان (ازرقی - ۸۰) ، تیردان
دشیاد دشتیاد زشتیاد به تو باز گردد غم عاشقی نگارا مکن این همه زشتیاد (رودکی) پرتاد تیر دان کیش جعبه ترکش، هر یک از آهن های تنک کوچک که برای ساختن جوشن و بکتر برهم نهند، دایره هایی در سپر که از چوب و ابریشم پیچیده باشند
مغبه در فارسی: پایان سرانجام پایان کار فرجام پایان کار انجام
غایب شدن، ناپدید شدن