جدول جو
جدول جو

معنی مغسل - جستجوی لغت در جدول جو

مغسل
(مَ سِ / سَ)
جای مرده شستن. ج، مغاسل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مرده شوی خانه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، مکان شستشو. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مغسل
(مُ سَ)
غسل داده شده. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
مغسل
(مُ سِ)
غسل دهنده. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
مغسل
(مُ غَسْ سِ)
داروها که بیماری سپیدۀ چشم و مانند آن را زایل کند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : صفت دارویی مغسل. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
مغسل
جای مرده شستن
تصویری از مغسل
تصویر مغسل
فرهنگ لغت هوشیار
مغسل
((مَ سَ))
جای مرده شستن، جمع مغاسل
تصویری از مغسل
تصویر مغسل
فرهنگ فارسی معین
مغسل
((مِ سَ))
چیزی که با آن چیزی را بشویند
تصویری از مغسل
تصویر مغسل
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مغفل
تصویر مغفل
نادان، کم هوش، کندذهن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرسل
تصویر مرسل
ارسال کننده، فرستنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغزل
تصویر مغزل
دوک، آلت نخ تابی، آلت چوبی که با آن نخ می ریسند، آلت فلزی یا چوبی در ماشین نخ ریسی که نخ روی آن پیچیده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرسل
تصویر مرسل
فرستاده شده، فرستاده، پیغام آور، ساده، روان مثلاً نثر مرسل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغول
تصویر مغول
قومی زرد پوست ساکن آسیای مرکزی، هر یک از افراد این قوم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغتسل
تصویر مغتسل
جای غسل، آبی که با آن غسل کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغسول
تصویر مغسول
غسل داده شده، شسته شده
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
غسل آوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ غَسْ سِ)
غسل آورنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). به دقت شویندۀ خود. (ناظم الاطباء). و رجوع به تغسل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ حَسْ سِ)
کسی که بقدری که باید خود را خوار و زبون میکند، آنکه خود را برمی اندازد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ سِ)
نعت فاعلی از ارسال در تمامی معانی. رجوع به ارسال شود، پیغام فرستنده و ارسال کننده. (ناظم الاطباء). فرستنده. گسیل دارنده: ما یفتح اﷲ للناس من رحمه فلا ممسک لها و مایمسک فلامرسل له من بعده و هوالعزیز الحکیم. (قرآن 2/35) ، آنچه را از رحمت خداوند برای مردم بگشاید پس آن را بازگیرنده ای نیست، و آنچه را که او بازگیرد پس آن را از پس او فرستنده ای نیست و خداوند عزیز و حکیم است.
- مرسل الریاح، فرستندۀ بادها.
- ، کنایه از خدای تعالی:
گفت انوری که از اثر بادهای سخت
ویران شود سراچه وکاخ سکندری
در روز حکم او نوزیده ست هیچ باد
یا مرسل الریاح تو دانی و انوری.
(منسوب به ادیب صابر).
، رهاکننده موی، رهاکننده ستور. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مغزل
تصویر مغزل
دوک دوک، جمع مغازل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منسل
تصویر منسل
تخمدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغاسل
تصویر مغاسل
جمع مغسل، مرده شو خانه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغتسل
تصویر مغتسل
جای غسل، آنجا که سر و تن شویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغسول
تصویر مغسول
شسته شسته شده غسل داده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغفل
تصویر مغفل
نادان، کند ذهن، غافل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرسل
تصویر مرسل
پیغام فرستنده و ارسال کننده فرستاده، رسول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متغسل
تصویر متغسل
بر شنوم کننده (برشنوم غسل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبسل
تصویر مبسل
سرکه تباه، بد مزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغسل
تصویر تغسل
خود شویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغول
تصویر مغول
فردی از قوم مغول: (همچنان کاینجا مغول حیله دان گفت می جویم کسی از مصریان) (مثنوی . نیک. 649: 3)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرسل
تصویر مرسل
((مُ سَ))
فرستاده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرسل
تصویر مرسل
((مُ س))
فرستنده، جمع مرسلین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغفل
تصویر مغفل
((مُ غَ فِّ))
نادان، کندذهن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغسول
تصویر مغسول
((مَ))
غسل داده شده، پاک شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغتسل
تصویر مغتسل
((مُ تَ س))
آن که می شوید، آن که خوشبوی به می مالد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغتسل
تصویر مغتسل
((مُ تَ سَ))
جایی که در آن غسل کنند، آبی که با آن غسل کنند
فرهنگ فارسی معین