گیاهی علفی و خوش بو با برگ های ریز و شاخه های باریک و گل های سفید که بعضی از انواع آن مصرف دارویی دارد، اقحوان، بابونج، بابونک، تفّاح الارض، کوبل بابونۀ گاوی: در علم زیست شناسی نوعی بابونه با برگ های بریده، معطر و تلخ که بوته اش بزرگ تر از دیگر انواع آن است
گیاهی علفی و خوش بو با برگ های ریز و شاخه های باریک و گل های سفید که بعضی از انواع آن مصرف دارویی دارد، اُقحُوان، بابونَج، بابونَک، تُفّاحُ الاَرض، کوبَل بابونۀ گاوی: در علم زیست شناسی نوعی بابونه با برگ های بریده، معطر و تلخ که بوته اش بزرگ تر از دیگر انواع آن است
شهری است به مغرب. (منتهی الارب). لبشونه. لیسبن. لیزبون. (دمشقی). شهری به اسپانیا. (نفح الطیب). شهری به اندلس که آنرا لشبونه نیز گویند و آن متصل به شنترین و نزدیک بحر محیط است و در ساحل آن عنبر نیکو یافت میشده است. ابن حوقل گوید: اشبونه بر مصب نهر شنترین بسوی دریاست و گوید از دهانۀ نهر که معدن است تا اشبونه و تا شنتره دو روز راه است و جماعتی بدان نسبت دارند. (معجم البلدان). رجوع به قاموس الاعلام ترکی و فهرست حلل السندسیه ج 1 و ج 2 شود شهری به اندلس متصل به شنترین نزدیک به بحر محیط و بقولی در مصب شنترین بدریاو آنرا لشبونه نیز گویند. (معجم البلدان).
شهری است به مغرب. (منتهی الارب). لبشونه. لیسبن. لیزبون. (دمشقی). شهری به اسپانیا. (نفح الطیب). شهری به اندلس که آنرا لشبونه نیز گویند و آن متصل به شنترین و نزدیک بحر محیط است و در ساحل آن عنبر نیکو یافت میشده است. ابن حوقل گوید: اشبونه بر مصب نهر شنترین بسوی دریاست و گوید از دهانۀ نهر که معدن است تا اشبونه و تا شنتره دو روز راه است و جماعتی بدان نسبت دارند. (معجم البلدان). رجوع به قاموس الاعلام ترکی و فهرست حلل السندسیه ج 1 و ج 2 شود شهری به اندلس متصل به شنترین نزدیک به بحر محیط و بقولی در مصب شنترین بدریاو آنرا لشبونه نیز گویند. (معجم البلدان).
فریب خورده در خرید و فروخت و زیان رسیده. (منتهی الارب) (آنندراج). فریب خورده و فریفته شده وگول خورده و بیشتر در معامله گویند. الحدیث: المغبون لامحمود و لامأجور. (ناظم الاطباء). فریب خورده در بیع. (از اقرب الموارد). زیان دیده. زیان کشیده. زیان زده. زیانکار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : آن مرده را که کرد چنین زنده هرکس که این نداند مغبون است. ناصرخسرو. کسی کانده برد از نور خورشید بود مغبون به عمر خویش و محزون. ناصرخسرو. بس باک ندارم همی ز محنت مغبون من از این عمر رایگانم. مسعودسعد. تو ای بازاری مغبون که طفلی را ز بی رحمی دهی دین تا یکی حبه ش ز روی حیله بستانی. سنائی (دیوان چ مصفا ص 349). ستد و داد را مباش زبون مرده بهتر که زنده و مغبون. سنائی. اگر کسی نفسی از زمان صحبت دوست به ملک روی زمین می دهد زهی مغبون. سعدی. - مغبون شدن، فریب خوردن و فریفته شدن. (ناظم الاطباء). - مغبون کردن، فریب دادن و گول زدن. (ناظم الاطباء). - امثال: قسمت کن، یا مغبون است یا ملعون. نظیر القاسم مغبون او ملغون. (امثال و حکم ص 1159 و 226). ، سست عقل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
فریب خورده در خرید و فروخت و زیان رسیده. (منتهی الارب) (آنندراج). فریب خورده و فریفته شده وگول خورده و بیشتر در معامله گویند. الحدیث: المغبون لامحمود و لامأجور. (ناظم الاطباء). فریب خورده در بیع. (از اقرب الموارد). زیان دیده. زیان کشیده. زیان زده. زیانکار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : آن مرده را که کرد چنین زنده هرکس که این نداند مغبون است. ناصرخسرو. کسی کانده برد از نور خورشید بود مغبون به عمر خویش و محزون. ناصرخسرو. بس باک ندارم همی ز محنت مغبون من از این عمر رایگانم. مسعودسعد. تو ای بازاری مغبون که طفلی را ز بی رحمی دهی دین تا یکی حبه ش ز روی حیله بستانی. سنائی (دیوان چ مصفا ص 349). ستد و داد را مباش زبون مرده بهتر که زنده و مغبون. سنائی. اگر کسی نفسی از زمان صحبت دوست به ملک روی زمین می دهد زهی مغبون. سعدی. - مغبون شدن، فریب خوردن و فریفته شدن. (ناظم الاطباء). - مغبون کردن، فریب دادن و گول زدن. (ناظم الاطباء). - امثال: قسمت کن، یا مغبون است یا ملعون. نظیر القاسم مغبون او ملغون. (امثال و حکم ص 1159 و 226). ، سست عقل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
نربونه. شهری است به اسپانیا. (نخبهالدهر دمشقی). شهریست بمغرب. (منتهی الارب). شهریست در جانب سرحدّ از سرزمین اندلس و یاقوت گوید اکنون در دست فرنگیانست و بین آن و قرطبه بقول ابن الفقیه هزار میل است. (معجم البلدان). بر طبق نوشته های علمای جغرافی عرب قصبه ایست در منتهای شمال شرقی اندلس و موسی النصیر آنجا را فتح و تسخیر کرد و دیری در دست مسلمین نماند در سنۀ 230هجری قمری مسیحیان آن را بازپس ستدند و بر حسب تعریفی که علمای مذکور ازین شهر میکنند ظاهراً این شهر ناربن فعلی فرانسه است که در جنوب فرانسه واقع شده است. رجوع به ناربن شود. (از قاموس الاعلام ترکی). و رجوع به نربونه و حلل السندسیه ج 1 ص 31، 56، 58، 60، 159، 160، 265 و 267 و ج 2 ص 132، 202، 203، 206 شود
نربونه. شهری است به اسپانیا. (نخبهالدهر دمشقی). شهریست بمغرب. (منتهی الارب). شهریست در جانب سرحدّ از سرزمین اندلس و یاقوت گوید اکنون در دست فرنگیانست و بین آن و قرطبه بقول ابن الفقیه هزار میل است. (معجم البلدان). بر طبق نوشته های علمای جغرافی عرب قصبه ایست در منتهای شمال شرقی اندلس و موسی النصیر آنجا را فتح و تسخیر کرد و دیری در دست مسلمین نماند در سنۀ 230هجری قمری مسیحیان آن را بازپس ستدند و بر حسب تعریفی که علمای مذکور ازین شهر میکنند ظاهراً این شهر ناربن فعلی فرانسه است که در جنوب فرانسه واقع شده است. رجوع به ناربن شود. (از قاموس الاعلام ترکی). و رجوع به نربونه و حلل السندسیه ج 1 ص 31، 56، 58، 60، 159، 160، 265 و 267 و ج 2 ص 132، 202، 203، 206 شود
دهی از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه در 21هزارگزی جنوب خاوری قره آغاج و 44هزارگزی جنوب خاوری شوسۀ مراغه بمیانه. کوهستانی، معتدل، مالاریائی. سکنۀ آن 206 تن و آب آن از رود خانه آیدوغمیش تأمین میشود. محصول آن غلات، بزرک، زردآلوو شغل اهالی زراعت است. صنایع دستی جاجیم بافی. راه مالرو دارد. در سه محل بفاصله یک هزار گز بنام بابونۀ پائین و بالا و وسط مشهور است، سکنۀ پائین 30 تن و وسط 64 تن میباشد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه در 21هزارگزی جنوب خاوری قره آغاج و 44هزارگزی جنوب خاوری شوسۀ مراغه بمیانه. کوهستانی، معتدل، مالاریائی. سکنۀ آن 206 تن و آب آن از رود خانه آیدوغمیش تأمین میشود. محصول آن غلات، بزرک، زردآلوو شغل اهالی زراعت است. صنایع دستی جاجیم بافی. راه مالرو دارد. در سه محل بفاصله یک هزار گز بنام بابونۀ پائین و بالا و وسط مشهور است، سکنۀ پائین 30 تن و وسط 64 تن میباشد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
هرچیز آرزوشده و دولت و ثروت. (ناظم الاطباء) ، در فرهنگ گشایش نامه به معنی جعد کرده شده نوشته و در کتب لغت یافته نشد مگر به معنی حسدکرده شده. (غیاث) (آنندراج)
هرچیز آرزوشده و دولت و ثروت. (ناظم الاطباء) ، در فرهنگ گشایش نامه به معنی جعد کرده شده نوشته و در کتب لغت یافته نشد مگر به معنی حسدکرده شده. (غیاث) (آنندراج)
مغبون شدن. حالت و چگونگی مغبون. زیان دیدگی. فریب خوردگی در معامله و جز آن: اکنون ز مفلسی چه نوی چندین بردرد مانی و غم مغبونی. ناصرخسرو. و رجوع به مغبون شود
مغبون شدن. حالت و چگونگی مغبون. زیان دیدگی. فریب خوردگی در معامله و جز آن: اکنون ز مفلسی چه نوی چندین بردرد مانی و غم مغبونی. ناصرخسرو. و رجوع به مغبون شود
مزبوره در فارسی: مونث مزبور نبشته و چاه به سنگ بر آورده چاه سنگچین مونث مزبور: وی پس از انتصاب بحکومت بلاد مزبروه در شهور احدی و اربعین و ستمائه بخراسان رسید
مزبوره در فارسی: مونث مزبور نبشته و چاه به سنگ بر آورده چاه سنگچین مونث مزبور: وی پس از انتصاب بحکومت بلاد مزبروه در شهور احدی و اربعین و ستمائه بخراسان رسید
محبوبه در فارسی مونث محبوب بنگرید به محبوب مونث محبوب زنی که مورد محبت مردی واقع شده معشوقه: بگشوده گره ز زلف زر تار محبوبه نیلگون عماری. (دهخدا مجموعه اشعار) جمع محبوبات
محبوبه در فارسی مونث محبوب بنگرید به محبوب مونث محبوب زنی که مورد محبت مردی واقع شده معشوقه: بگشوده گره ز زلف زر تار محبوبه نیلگون عماری. (دهخدا مجموعه اشعار) جمع محبوبات
گیاهی خوشبو و پر برگ با شاخه های سبز و باریک و برگ های ریز که دارای گل های سفیدی است و میان آن ها زرد است، در زمین های شنی و کنار آبگیرها می روید، بابونک، بانونج
گیاهی خوشبو و پُر برگ با شاخه های سبز و باریک و برگ های ریز که دارای گل های سفیدی است و میان آن ها زرد است، در زمین های شنی و کنار آبگیرها می روید، بابونک، بانونج