فریب خورده در خرید و فروخت و زیان رسیده. (منتهی الارب) (آنندراج). فریب خورده و فریفته شده وگول خورده و بیشتر در معامله گویند. الحدیث: المغبون لامحمود و لامأجور. (ناظم الاطباء). فریب خورده در بیع. (از اقرب الموارد). زیان دیده. زیان کشیده. زیان زده. زیانکار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : آن مرده را که کرد چنین زنده هرکس که این نداند مغبون است. ناصرخسرو. کسی کانده برد از نور خورشید بود مغبون به عمر خویش و محزون. ناصرخسرو. بس باک ندارم همی ز محنت مغبون من از این عمر رایگانم. مسعودسعد. تو ای بازاری مغبون که طفلی را ز بی رحمی دهی دین تا یکی حبه ش ز روی حیله بستانی. سنائی (دیوان چ مصفا ص 349). ستد و داد را مباش زبون مرده بهتر که زنده و مغبون. سنائی. اگر کسی نفسی از زمان صحبت دوست به ملک روی زمین می دهد زهی مغبون. سعدی. - مغبون شدن، فریب خوردن و فریفته شدن. (ناظم الاطباء). - مغبون کردن، فریب دادن و گول زدن. (ناظم الاطباء). - امثال: قسمت کن، یا مغبون است یا ملعون. نظیر القاسم مغبون او ملغون. (امثال و حکم ص 1159 و 226). ، سست عقل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)