جدول جو
جدول جو

معنی مغبون - جستجوی لغت در جدول جو

مغبون
گول خورده در معامله، فریب خورده در خرید و فروش
تصویری از مغبون
تصویر مغبون
فرهنگ فارسی عمید
مغبون
فریب خورده در خرید و فروخت و زیان رسیده
تصویری از مغبون
تصویر مغبون
فرهنگ لغت هوشیار
مغبون
((مَ))
فریب خورده در خرید و فروش
تصویری از مغبون
تصویر مغبون
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مغبونی
تصویر مغبونی
مغبون شدن فریب خوردن (در معامله و غیره)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغبونه
تصویر مغبونه
مونث مغبون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغبوط
تصویر مغبوط
کسی که بر او غبطه بخورند
فرهنگ فارسی عمید
تباه خرد، تباه اندام جامه در نوشته و دوخته، طعام پنهان کرده و ذخیره نهاده برای روزهای سختی، سبب خفیفی که در اول رکن باشد اسقاط حرف ساکن آن کرده شود چنانکه از فا در فاعلاتن الف بیندازند فعلاتن شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضبون
تصویر مضبون
آب اندک، بر جای مانده: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغبوط
تصویر مغبوط
رشک برده کسی که بر او غبطه برند رشک برده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مابون
تصویر مابون
هیز، مخنث
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مأبون
تصویر مأبون
((مَ))
متهم، تهمت زده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مخبون
تصویر مخبون
((مَ))
جامه در نوشته و دوخته، طعام پنهان کرده و ذخیره نهاده برای روزهای سختی، در علم عروض سبب خفیفی که در اول رکن باشد اسقاط حرف ساکن آن کرده شود چنان که از «فا» در فاعلاتن «الف» بیندازند «فعلاتن» شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغبوط
تصویر مغبوط
((مَ))
کسی که بر او غبطه برند، خوشبخت، نیکبخت، زیبا، خوش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مخبون
تصویر مخبون
خبن، پنهان
فرهنگ فارسی عمید
زیر بغل، تنلای: هر بخش تن که تا شدنی باشد چون کشاله ران بغل، بیخ ران، جمع مغابن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغبونین
تصویر مغبونین
جمع مغبون در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار